![]() |
رباعیات ابوسعید ابوالخیر
دوزخ شرری ز آتش سینهی ماست جنت اثری زین دل گنجینهی ماست فارغ ز بهشت و دوزخ ای دل خوش باش با درد و غمش که یار دیرینهی ماست *** سوفسطایی که از خرد بیخبرست گوید عالم خیالی اندر گذرست آری عالم همه خیالیست ولی پیوسته حقیقتی درو جلوه گرست *** کردیم هر آن حیله که عقل آن دانست تا بو که توان راه به جانان دانست ره مینبریم وهم طمع مینبریم نتوان دانست بو که نتوان دانست *** آنرا که حلال زادگی عادت و خوست عیب همه مردمان به چشمش نیکوست معیوب همه عیب کسان مینگرد از کوزه همان برون تراود که دروست *** عالم به خروش لااله الا هوست عاقل بگمان که دشمنست این یا دوست دریا به وجود خویش موجی دارد خس پندارد که این کشاکش با اوست *** در درد شکی نیست که درمانی هست با عشق یقینست که جانانی هست احوال جهان چو دم به دم میگردد شک نیست درین حال که گردانی هست *** گر درویشی مکن تصرف در هیچ نه شادی کن بهیچ و نه غم خور هیچ خرسند بدان باش که در ملک خدای در دنیی و آخرت نباشی بر هیچ *** بی شک الفست احد، ازو جوی مدد وز شخص احد به ظاهر آمد احمد در ارض محمد شد و محمود آمد اذ قال الله: قل هو الله احد *** جانا من و تو نمونهی پرگاریم سر گر چه دو کردهایم یک تن داریم بر نقطه روانیم کنون چون پرگار در آخر کار سر بهم باز آریم *** در درویشی هیچ کم و بیش مدان یک موی تو در تصرف خویش مدان و آنرا که بود روی به دنیا و به دین در دوزخ یا بهشت درویش مدان *** از هر چه نه از بهر تو کردم توبه ور بی تو غمی خوردم از آن غم توبه و آن نیز که بعد ازین برای تو کنم گر بهتر از آن توان از آن هم توبه {پپوله} |
اکنون ساعت 01:00 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)