ظا هرم گشته خراب و خسته
باطنم بود ز دل مردگی وابسته گ |
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نیایی دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی ص شعر به صورت کاملتر در http://p30city.net/showthread.php?p=34023 |
صبا به طرف چمن آمدم خواب آلوده
که چه شد صحبت عشق با من درد آلوده ض شعر بداهه بود |
ضيافت ها به روي موج برپاست
گل نيلوفرم مهمان درياست غ |
غمزه ساقي به يغمايي خرد آهخته تيغ
زلف جانان از براي صيد دل گسترده ام |
من آن فريب که در نرگس تو ميبينم
بس آب روي که با خاک ره برآميزد ل |
لاف عشق و گله از يار زهي لاف دروغ
عشق بازان چنين مستحق هجرانند پ |
پادشاها لشکر توفيق همراه تو اند
خيز اگر بر عزم تسخير جهان ره ميکني ب |
بر سر آنم که گر زدست برآید
دست به کاری زنم که غصه سرآید خ |
خاکساران چنين را به حقارت منگر
تو چه داني که در آن گرد سواري باشد؟ ح |
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقيب
جمله مي داند خداي حال گردان غم مخور و |
وز درخت اندر، گواهي خواهد اوي
تو بدانگاه از درخت اندر بگوي: چ |
چندان كه زدم لاف كرامات و مقامات
هيچم خبر از هيچ مقامي نفرستاد ك |
كو كريمي كه ز بزم طربش غمزه اي
جرعه اي در كشد و دفع خماري بكند ل |
لطيفهايست نهاني که عشق از او خيزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاريست ف |
فهمیده ام که در دل یاران وفا نبود
احساس بیخودی صفا را صفا نبود ض |
ضربتي چون ضربت سوداي او دستي نزد
شربتي چون شربت هجران او قاتل نشد |
?????? با چي شروع كنم ؟؟؟؟؟؟ دود اگر بالا نشيند كسر شأن شعله نيست جاي چشم ابرو نگيرد گرچه او بالاتر است ز |
تويي آن گوهر پاكيزه كه در عالم قدس
ذكر خير تو بود حاصل تسبيح ملك ح |
حضوري گر هميخواهي از او غايب مشو حافظ
متي ما تلق من تهوي دع الدنيا و اهملها م |
نقل قول:
|
مرا چشمی است خون افشان زدست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو گ |
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگه دار سر رشته تا نگهدارد ب |
با مدعي مگوييد اسرار عشق و مستي
تا بيخبر بميرد در درد خود پرستي ظ |
ظاهر شود که لاف گزافي نبوده است
اين حرف شاعرانهي که شد گفتهي بيحجاب ذ |
ذكرش به خير ساقي فرخنده فال من
كز در مدام با قدح و ســـــــاغر آمدي ل |
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سينههاي کباب گ |
گرچه منزل بس خطرناك است و مقصد بس بعيد
هيچ راهي نيست كان را نيست پايان غم مخور ق |
قهر تو باغيار به از لطف تو با ماست
اين لطف به اغيار که دارد که تو داري ف |
فریاد که آن ساقی شکر لب سرمست
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد و |
و گر خود سايهي قهرت زماني بر زمين افتد
شود بينور چون سنگ سيه لعل بدخشاني س |
سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند
همدم گل نمی شود یاد سمن نمی کند ز |
زدست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد بسازم خنجری تیغش ز پولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد ن |
نه راه این است که بگذاری مرا بر خاک و برگردی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک درت گردم ر |
رايش که مشرفي قضا کرد عاقبت
ملک ابد گرفت و به ديوان نو نشست ش |
شورش که داشت درد جهانی به قلب خویش
یادش به جای جای زمان قدیم ماند ق |
قفس بشکن اي روح، پرواز ميکن
چرا پايبند اندرين خاکداني گ |
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سرآمد
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سرآید غ |
غم جهان مخور و پند من مبر از ياد
که اين لطيفه عشقم ز ره روي يادست ص |
صدای شورش ما را کسی شنید امشب
که فارغ از من وما در هوات گم می شد ک |
اکنون ساعت 02:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)