ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما |
در بحر افتاده ام چو ماهی
تا یار مرا به شست گیرد |
در مسجد ومیخانه خیالت اگر اید/محراب و کمانچه ز دو ابروی تو سازم
|
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد *** کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
|
حافظ نه حد ماست چنین لافها زدن
پای از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم |
حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم |
صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم
عشق در هر گوشه ای افسانه ای خواند ز من |
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی |
سخن اندر دهان دوست شکر
ولیکن گفته حافظ از آن به |
همت حافظ و انفاس سحر خیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند |
سزای قدر تو شاها به دست حافظ نیست
جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی |
در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شکر کان محنت بی حد و شمار آخر شد |
به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد
ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم |
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند |
مقصود از این معامله بازار تیزی است
نی جلوه می فروشم و نی عشوه می خرم |
جز نقش تو در نظر نیامد ما را*** جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خوا ب ار چه خوش آمد همه را در عهدت ***حقا که بچشم در نیامد ما را |
بسوز این خرقه تقوا تو حافظ
که گر آتش شوم در وی نگیرم |
ای درد توام درمان در بستر بیماری *** وی یاد توام مونس در گوشه تنهایی
|
روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم |
حباب وار بر اندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد |
حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مهرو
باز آید و از کلبه احزان به درآیی |
یا رب این کعبه ی مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است |
حافظ اسرار الهی کس نمی داند خموش |
مسجد و میخانه
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما ؟! با سپاس از همه دوستان و حافظ دوستان |
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آب روی خوبی از چاه زنخدان شما |
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم |
چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل
عنبر افشان به تماشای ریا حین آمد |
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید |
دل ما به دور رویت ز چمن فراق دارد
که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد |
اگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی
که این را اینچنین چشم است و آن را آن چنان ابرو |
وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی |
ز چنگ زهره شنیدم که صبحدم میگفت
غلام حافظ خوش لهجه خوش آوازم |
اين همه شهد و شكر كز سخن ميريزد |
مقصود از این معامله بازار تیزی است
نی جلوه می فروشم و نی عشوه می خرم |
من و شمع صبحگاهی سزد ار به هم بگرییم
که بسوختیم و از ما بت ما فراق دارد |
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
زلف سنبل ز نسیم سحری می آشفت گفتم ای مسند جم، جام جهان بینت کو گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت |
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود |
درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد *** نهال دشمنی بر کن که رنج بیشمار
|
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی |
از دست چرا هشت سر زلف تو حافظ
تقدیر چنین بود چه کردی که نهشتی |
اکنون ساعت 08:26 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)