دهل برگیر و در بازار میرو ندا میکن که یوسف خوب سیماست دریدم پرده ناموس و سالوس که جان من ز جان خویش برخاست |
يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور |
آندم كه با تو باشم ، يكسال هست روزي وآندم كه بي تو باشــــم، يكروز هست ســـالي |
تو را من در سرای عشق دیدم
به کویت جای پای عشق دیدم همه بیگانه اند با عشق اما تو را من آشنای عشق دیدم |
دعوي عشق کسي راست مسلم که مدام
اشک سرخ و رخ زرد و تن لاغر دارد |
ای فصل باباران ما برریز بر یاران ما چون اشک غمخواران ما در هجر دلداران ما ای چشم ابر این اشکها میریز همچون مشکها زیرا که داری رشکها بر ماه رخساران ما |
اشك در چشمان مردم حلقه زد
بي مروت گريه ام را ديدو رفت |
هنگام وداع تو ز بس گريه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست |
بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران
كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران |
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم |
اکنون ساعت 12:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)