عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست ز |
ز رقیب دیو سیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را // ر |
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود خ |
خندۀ تلخ من از گریه غم انگیزتر است
کارم از گریه گذشت که بـدان می خندم // ط |
طرف کرم ز کس نبست این دل پر امید من وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف {داش مشتی}{داش مشتی}{داش مشتی} ع |
عاشق از قاضی نترسید می بیار
بلکه از یرغوی دیوان نیز هم ز |
زیر بار غم عشــــق قامتم
خم شد و پشتم بشکست ز |
زان یار دل نوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت ث |
ثانیه ی گر به دلت بند نباشی
یک عمر شکر ریز لب قند نباشی غ |
غمزه ساقی بیغمای خرد آهیخته تیغ
زلف جانان از برای صید دل گسترده دام ب |
برو ای زاهد و بر درد کشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز الست خ |
خرم آن روز كزين منزل ويران بروم راحت جان طلبم از پي جانان بروم گر چه دانم كه به جايي نبرد راه غريب من به بوي سر آن زلف پريشان بروم دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت رخت بربندم و تا ملك سليمان بروم چون صبا با تن بيمار و دل بي طاقت به هوا داري آن سرو خرامان بروم در ره او چو قلم گر به سرم بايد رفت با دل زخم كش و ديده گريان بروم نذر كردم گر از اين غم بدرآيم روزي تا در ميكده شادان و غزلخوان بروم ژ |
ژاله بر لاله فرو میچکد از دامن ابر
خیز و با لاله رخی ساحت گلزار ببوی ق |
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی ح |
حیف آیدم کز آن لب شیرین بذلهگوی
الا ثنای خسرو کشورگشا کنی ع |
عشق تو در دلم كدامست كدام
در عشق تو خون دل حلالست حلال ج |
جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
پیاله گیر که عمر عزیز بیبدل است م |
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان با دگران وای به حال دگران د |
دلم ز نرگس ساقی امان نخواست به جان
چرا که شیوه آن ترک دل سیه دانست ق |
قمری ریخته بالم به پناه که روم
تا به کی سرکشی ای سرو خرامان از من ق |
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست گ |
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
گفتا خاموش حافظ این غصه هم سر آید ز |
زان شاهد شکرلب زان ساقی خوش مذهب جان مست شد و قالب ای دوست مخسب امشب زان نور همه عالم هر شیوه همینالم تا بشنود احوالم ای دوست مخسب امشب م |
ما را به دعا کاش فراموش نسازند
رندان سحرخیز که صاحب نظرانند // ن |
نذر کند یار که امشب تو را خواب نباشد ز طمع برتر آ نذر تو کن حکم تو کن حاکمی بر شب و بر روز و سحر ای خدا ک |
کوی جانان را که صد کوه و بیابان در رهست
رفتـم از راه دل و دیـدم کـه ره یک گــام بود // ت |
تو را عزت همیباید که آن فرعون را شاید بده آن عشق و بستان تو چو فرعون این ولایتها ف |
فریاد که از شش جهتم راه ببستند
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت ش |
شراب لعل کش و روی مه جبینان بین خلاف مذهب آنان جمال اینان بین به زیر دلق ملمع کمندها دارند درازدستی این کوته آستینان بین ک |
شکسته می شود از دوریت بلور دلم
بدون تو تپش قلب من چه بی معناست غ |
غم غریبی و غربت چو بر نمیتابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم ز |
ز احوال فلان بیمار دزد است
فلان گربه که چید از بهر هر موش ف |
فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم
که حرام است می آن جا که نه یار است ندیم ه |
هزاران سهل را دشوار دزد است
فلان نوکر که آقا را نمیخواست ن |
نالیدن بلبل ز نو آموزی عشق است
هرگز نشنیدیم ز پروانه صدایی // ی |
یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چهها شنید ب |
بــــــــارها گفته ام و بار دگــــــــر می گویم
که من دلشـــــــــده این ره نه به خــــــــود می پویم م |
میانت را و مویت را اگر صد ره بپیمایی
میانت کمتر از مویی و مویی در میان باشد خ |
خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست
خبری از بر آن دلبر عیار بیار ک |
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره ز که پرسی چون باشی ش |
اکنون ساعت 06:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)