شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش |
شرمش از چشم می پرستان باد
نرگس مست اگر بروید باز |
ز جور کوکب طالع سحرگهان چشمم
چنان گریست که ناهید دید و مه دانست |
تو خفته ای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این ره که نیست پایانش |
شراب خانگیم بس می مغانه بیار
حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع |
عارفی گو که کند فهم زبان سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا باز آمد |
دامن کشان همیشد در شرب زرکشیده
صد ماه رو ز رشکش جیب قصب دریده |
هوای کوی تو از سر نمی رود آری
غریب را دل سر گشته با وطن باشد |
در چین طره تو دل بی حفاظ من
هرگز نگفت مسکن مالوف یاد باد |
دوش از این غصه نخفتم که رفیقی می گفت
حافظ ار مست بود جای شکایت باشد |
اکنون ساعت 08:29 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)