در کف غصه دوران دل حافظ خون شد
از فراق رخت ای خواجه قوام الدین داد |
دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامهای در نیک نامی نیز میباید درید |
دلم خزانه اسرار بود و دست قضا
درش ببست و کلیدش به دلستانی داد |
درآ که در دل خسته توان درآید باز
بیا که در تن مرده روان درآید باز |
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا |
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود |
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را |
از دماغ من سرگشته خیال دهنت
به جفای فلک و غصه دوران نرود |
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا |
از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست
کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر |
اکنون ساعت 12:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)