دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند |
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست |
سحر گه رهروی در سر زمینی
همی گفت این معما با قرینی |
هر که بپرسد ای فلان حال دلت چگونه شد
خون شد و دم به دم همی از مژه میچکانمش |
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد |
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران |
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد |
تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی
بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت |
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی |
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوستتر از جان ماست |
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار تحفه ای از گیسوی معنبر دوست |
به امید آنکه شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را |
از پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است |
چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدلله
نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم |
در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم |
دوش بی روی تو آتش به سرم بر میشد
و آبی از دیده میآمد که زمین تر میشد تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز همه شب ذکر تو میرفت و مکرر میشد |
بازار شوق گرم شد آن سرو قد کجاست
تا جان خود بر آتش رویش کنم سپند |
با خویشتن همیبرم این شوق تا به خاک
وز خاک سر برآرم و پرسم نشان دوست |
ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نه زان پیش که گویند که از دار فنا رفت |
دل رفت و دیده خون شد و جان ضعیف ماند
وان هم برای آن که کنم جان فدای دوست |
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است بیا و ببین که در طلبت حال مردمان چون است |
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست |
دور از رخ تو دم به دم از گوشه ی چشمم سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشم
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت |
این رو که همین الان تارا گفت ;)
------------------------------------ تو که آتشکده عشق و محبت بودی چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی |
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق
شرط آن بود که جز ره این شیوه نسپریم |
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آنست که مجنون باشی |
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو او اشارت های ابرو |
با چون منی نازک خیال ابرو کشیدن از ملال
زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا میکنی |
در پیش شاه عرض کدامین جفا کنم
شرح نیازمندی خود یا ملال تو |
وفای عهد نگه دار و از جفا بگذر
به حق آن که نیم یار بیوفا ای دوست |
میل من سوی وصال و قصد او سوی عراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست |
گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر
ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم |
من نمی یابم مجال ای دوستان
گرچه دارد او جمالی بس جمیل |
مجال من همین باشد که پنهان مهر او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد |
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد |
ستاره ای بدزخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ی ما را انیس و مونس شد |
از من جدا مشو که توام نور دیده ای آرام جان و مونس قلب رمیده ای |
ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
حق نگه دار که من میروم الله معک |
اکنون ساعت 12:40 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)