شکرانه را که چشم تو روی بتان ندید
ما را به عفو و لطف خداوندگار بخش د |
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید // ت |
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه مراد رسید ای محب خموش ل |
لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
و رنه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست // پ |
پای ما لنگ است و منزل بس دراز
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل خ |
خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست
به زندگانی من فرصت جوانی نیست من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار خدای، شکر که این عمر جاودانی نیست // ف |
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم ص |
صورت نبست دردل ما کینه ی کسی
آئـیـنـه هرچه دیــد فرامــوش میــکنــد // ک |
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره ز که پرسی چون باشی ا |
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش // س |
ساقی به جام عدل بده باده تا گدا
غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند ل |
لیـلی و مجنـون اگر می بود در دوران تو
این یکی حیران من میگشت و آن حیران تو // و |
وفا کنیم و ملامن کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن ر |
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانهای و در خواب شدند ک |
کــاروان آمـد و دلـخـواه بـه همـراهش نیست
با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست // ه |
کرشمه ای کن و بازار ساحری بشکن
به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن |
نه بارانی که آرد برگ وباری
نه برقی تا بسوزد هستیش را ی |
یکی را میدهی صد گونه نعمت
یکی را قرص جو آلوده در خون ش |
شد حلقه قامت من تا بعد از این رقیبت
زین درد گر نراند ما را به هیچ بابی ا |
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه محراب میزدم گ |
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا
بنیاد مکن تو حیله و دستانرا د |
گر تیغ بارد در کوی آن ماه
گردن نهادیم الحکم لله ه |
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب میزدم ل |
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام
اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم // د |
لبش می بوسد و خون می خورد جام
رخش می بیند و گل می کند خوی د |
دیدی که چه غافل گذرد قافله عمر
بگذاشت به شب خوابت و بگذشت شبابت // ع |
عشق آن نیست که یک دل به صد یار دهی
عشق آن است که صد دل به یک یار دهی ط |
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد //ک |
کرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمیکاهم تو را من چشم در راهم ت |
تو وفا با دگران كن كه من سوخته دل
زنده از بهر همينم كه جفاي تو كشم // ز |
ز چشم من بپرس اوضاع گردون
که شب تا روز اختر میشمارم خ |
ز خون که رفت شب دوش از سراچه چشم
شدیم در نظر ره روان خواب خجل ز |
احتمالا نوشته بودم خ دلتنگ
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است ببین که در طلبت حال مردمان چون است ب |
فکر کنم دوتامون با هم پست دادیم ولی تو یکم زودتر واسه همینه ولی شرمنده
باز این چه شورش است در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عذاب و چه ماتم است گ |
گر من آلوده دامنم چه عجب
همه عالم گواه عصمت اوست ش |
شخصی نه چنان کریه منظر
کز زشتی او خبر توان داد آنگه بغلی نعوذ بالله مردار به آفتاب مرداد ف |
فتاد در دل حافظ هوای چون تو شهی
کمینه ذره خاک در تو بودی کاج ج |
جذاب ترین مرحله ای عشق همین است
ازمن تو همان چیز بخواهی که ندارم // ن |
مخراخم بدین صفت مبادا
کز چشم بدت رسد گزندی |
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اینک با جوانان ناز کن با ما چرا |
اکنون ساعت 03:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)