مکن به نامه سیاهی ملامت من مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت |
چون سرشک از شوق بودم خاکبوس درگهی
چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم |
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه
کنون که مست خرابم صلاح بیادبیست |
ادب و شرم تو را خسرو مه رویان کرد
آفرین بر تو که شایسته صد چندینی |
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو |
چو سرو اگر بخرامی دمی به گلزاری
خورد ز غیرت روی تو هر گلی خاری |
تراوش میکند راز غمش از هر بن مویم
اگر غیرت گلو گیرد، اگر حیرت زبان بندد |
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند |
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید |
در صواب و خطا مسیحا باد
کلمات تو دنده حکاک |
اکنون ساعت 03:25 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)