در باغ چو شد باد صبا دایهٔ گل
بربست مشاطهوار پیرایهٔ گل |
گل عزیز است غنیمت شمیردش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد |
ما را چه ز باغ لاله و گل؟
از جام، غرض می مصفاست |
صد خرقه بیک جرعه دهد صوفی صافی
از جام می عشق تو،کان باده مصفاست |
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را |
اگر طریف و تلیدم ز دست رفته زیم
بدین دو نعمت مستغنی از طریف و تلید |
اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چون است و آن چون یکی را میدهی صد گونه نعمت یکی را قرص جو آلوده در خون |
وه! که کارم ز دست میبرود
روزگارم ز دست میبرود |
ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد بسازم خنجری نیشش ز پولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد |
مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست |
اکنون ساعت 01:25 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)