تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهی تو شدهست تابنده شدهست زان روی که از شعاع نور رخ تو خورشید منیر و ماه تابنده شدهست |
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت وگل به جوش آمد |
در ازل داده ست ما را ساقی لعل لبت
جرعه ی جامی که من مدهوش آن جامم هنوز |
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم |
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد |
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن |
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بیدل که جای فریاد است |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست |
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کنج خرابات مقام است |
تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج |
اکنون ساعت 11:24 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)