شاهد شیرین من برده دل و دین من
برد دل و دین من شاهد شیرین من |
یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی |
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی |
شاهد سرمدی تویی وین دل سالخورد من
عشق هزارساله را بر تو گواه می کند |
در چین طره تو دل بی حفاظ من
هرگز نگفت مسکن مالوف یاد باد |
تو مست خواب نوشین تا بامداد و بر من
شبها رود که گویی هرگز سحر نباشد |
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحرتیره به آه کردنست |
حکایت شب هجران که بازداند گفت
مگر کسی که چو سعدی ستاره بشمارد |
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی |
مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد!
نیت خیر مگردان که مبارک فالی است |
ز چشم شوخ تو جان کی توان برد
که دایم با کمال اندر کمین است |
عشق تو نهال حیرت آمد
وصل تو کمال حیرت آمد |
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارکباد ای عاشق شیدایی |
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویرمکن چون دگران قرآن را |
در میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانه تزویر و ریا بگشایند |
نشان یار می پرسم ز هر کس می رسم اما
به لب آهسته می گویم خدایا بی خبر باشد... |
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف
تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد |
کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرش
ولی آهسته تر گویم خدایا بی اثر باشد |
گفتم: چشمم، گفت: براهش میدار گفتم: جگرم، گفت: پر آهش میدار گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل گفتم: غم تو، گفت: نگاهش میدار |
اشک خونین به طبیبان بنمودم گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد |
سواد دیده غمدیدهام به اشک مشوی
که نقش خال توام هرگز از نظر نرود |
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود |
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور |
یوسف عزیزم رفت ای برادران رحمی
کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی |
یک لحظه چراغ آرزوها پف کن قطع نظر از جمال هر یوسف کن زین شهد یک انگشت به کام تو کشم از لذت اگر مست نگردی تف کن |
حافظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است
عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم |
عمری دگر بباید بعد از فراق ما را
کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری |
در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم
ساغر می ز کف تازه جوانی به من آر |
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را |
گشاده نرگس رعنا ز حسرت آب از چشم
نهاده لاله ز سودا به جان و دل صد داغ |
از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم
خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید |
از تو دل برنکنم تا دل و جانم باشد
میبرم جور تو تا وسع و توانم باشد |
گناه و اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق باش گو گناه من است |
ماه عباد تست و من با لب روزه دار ازین
قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردنست |
ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است |
از غم هجر مكن ناله و فرياد كه دوش
زده ام فالي و فرياد رسي مي آيد |
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید |
مژده ای دل که دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا بازآمد |
چه خوش صید دلم کردی
بنازم چشم مستت را که کس آهوی وحشی را بدین خوشتر نمی گیرد |
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد |
اکنون ساعت 03:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)