دیدم به خواب دوش که ماهی بر آمدی
کز عکس روی او شب هجران سر آمدی |
ياد باد آنكه خرابات نشين بودم و مست
وانچه در مسجدم امروز كم است آنجا بود |
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو وفارغ گذر از اهرمنان |
نماز شام غریبان چو گریه آغازم / به مویه های غریبانه قصه پردازم به یاد یار و دیار آن چنان بگریم زار / که از جهان ره و رسم سفر بر اندازم من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب / مهیمنا برفیقان خود رسان بازم هوای منزل یار آب زندگانی ماست / صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم |
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در منظر من چنین خوشش آراست |
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما |
ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان جان بغمهایش سپردم نیست آرامم هنوز |
ز کوی میکده بر گشته ام ز راه خطا
مرا دگر زکرم باره صواب انداز |
ز رقيب ديو سيرت به خداي خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددي دهد خدا را |
آه کز طعنه بد خواه ندیدم رویت
نیست چون آینه ام روی ز آهن چکنم |
من همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق
چار تكبير زدم يكسره بر هرچه كه هست |
تا ز میخانه و می نام و نشانی خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود |
دز زلف چون كمندش اي دل مپيچ كانجا
سرها ريده بيني بي جرم و بي جنايت |
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش |
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد
التفاتش به می صاف مروق نکنیم |
مگر دیوانه خواهم شد در این سودا که شب تا روز
سخن با ماه میگویم پری در خواب میبینم |
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطف ها میکنی ای خاک درتتاج سرم |
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم |
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم |
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان |
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم |
مقام امن و می بی غش و رفیق شفیق
گرت مدام میسر شود زهی توفیق |
قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای
ما را نگذارد که در آئیم ز پای |
یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها |
الا ای آهوی وحشی کجائی
مرا با توست چندین آشنائی |
یا رب به وقت گل گنه بنده عفو کن
وین ماجرا ته سرو لب جویبار بخش |
ما از برون در شده مغرور صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر می کنند |
دي گفت طبيب از سر حسرت چو مرا ديد
هيهات كه درد تو ز قانون شفا رفت |
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون
کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد |
دست از طلب ندارم تا كام من برآيد
يا تن رسد به جانان يا جان ز تن برآيد |
در این خرقه بسی آلودگی هست
خوشا وقت قبای می فروشان |
نی قصه آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت |
|
تا غنچه خندانت دولت به كه خواهد داد
اي شاخه گل رعنا از بهر كه مي رويي |
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست |
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من
سالها شد که منم بر در میخانه مقیم |
من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است |
تا چه کند با رخ تو دود دل من
آیینه دانی که تاب آه ندارد |
دلبرم عزم سفر كرد خدا را ياران
چه كنم با دل مجروح كه مرهم با اوست |
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهٔ تو شدهست تابنده شدهست |
اکنون ساعت 11:11 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)