شرابش ده بخوابانش برون بر از گلستانش
که تا در گردن او فردا ز غم حبل مسد بیند |
دوستي برگ گلي نيست كه بر باد رود
تـشنه را آب محال اسـت كه از يـاد رود |
دل و دین و عقل و هوشم همه را به باد دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی دل عالمی زجا شد چو نقاب بر گشودی دو جهان به هم بر آمد چو به زلف تاب دادی |
یکی گولی همی خواهم که در دلبر نظر دارد
نمی خواهم هنرمندی که دیده در هنر دارد |
دل مي رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا |
اگر خواب آیدم امشب سزای ریش خود بیند
به جای مفرش و بالی همه مشت و لگد بیند |
در کارخانهای که ره عقل و فضل نیست
فهم ضعیف رای فضولی چرا کند |
در تابش خورشیدش رقصم به چه می باید
تا ذره چو رقص آید از منش به یاد آید |
دولت فقر خدايا به من ارزاني دار
كاين كرامت سبب حشمت و تمكين من است |
تو شمع انجمني يك زبان و يكدل شو
خيال و كوشش پروانه بين و خندان باش |
اکنون ساعت 07:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)