درآن زمین که نسیمی وزد ز طرّه ی دوست
چه جای دم زدن نافه های تاتاری است |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم |
من سر گشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکن طره ی هندوی تو بود |
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
بازپرسید خدارا که به پروانه ی کیست؟ |
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز کز سر صدق می کند شب همه شب دعای تو |
ور نهد در ره ما خار ملامت زاهد
از گلستانش بزندان مکافات بریم |
من حاصل عمر خود ندارم جز غم در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم یک همدم باوفا ندیدم جز درد یک مونس نامزد ندارم جز غم |
می شکفتم زطرب زآنکه چوگل برلب جوی
برسرم سایه ی آن سرو سهی بالا بود پیرگلرنگ من اندرحق ارزق پوشان رخصت خبث نداد ارنه حکایتهابود |
دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس نسیم روضه شیراز پیک راهت بس دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس |
سحرگه ره روی در سرزمینی
همیگفت این معما با قرینی |
اکنون ساعت 11:11 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)