پر آب دو دیده و پر از آتش دل
خاک ره او شدم به بادم برداد |
روی ناشسته خوشتری بنشین کاتشی روی تو در آب انداخت از لب تو فرید آبی خواست در دلش آتش عذاب انداخت |
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما |
حافظ به ادب باش که واخواست نباشد گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد |
دوستداران دوستکامند و حریفان باادب
پیشکاران نیکنام و صفنشینان نیکخواه |
رفتم و توبه شکستم، وز همه عیبی برستم با حریفان خوش نشستم، با رفیقان عهد بستم |
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غزل است |
سر زلفش چو شیر پنجه گشاد آهوان را به مشک ناب انداخت |
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست |
درآمد دوش آن ترسا بچه مست مرا گفتا که دین من عیان است درین دین گر بقا خواهی فنا شو که گر سودی کنی آنجا زیان است |
اکنون ساعت 01:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)