دوش وقت سحر ار غصه نجاتم دادند
ون در آن ظلمت شب آب حیاتم دادند |
دل من چون صدف باشد خیال دوست در باشد
کنون من هم نمیگنجم کز او این خانه پر باشد |
دل ما به دور رويت ز چمن فراق دارد
كه چو سرو پايبند است و چو لاله داغ دارد |
دیده بد بین بپوشان ای کریم عیب پوش
وین دلبریها که من در کنج خلوت می کنم |
مستم ز مي عشق چنان كز پس مرگم
صد ميكده از خاك من آباد توان كرد |
دل خرابی می کند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من وجان شما |
آن عشق كه در پرده بماند به چه ارزد؟
عشق است و همين لذّت ديدار و دگر هيچ |
چنان دان که دادست و بیداد نیست
چو داد آمدش جای فریاد نیست |
تنها نه ز راز دل من پرده بر افتاد
تا بود فلك شيوه او پرده دري بود |
دل از من برد و روي از من نهان كرد
خدا را با كه اين بازي توان كرد |
اکنون ساعت 11:30 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)