![]() |
|
بودنت حتی همین قدر محال تن پوشی است بر عریانی روح خالی ام باش .... حتی همین قدر دور حتی همین قدر محال هر چه هستی باش شاید سهم من از تو همین دوری و محال بودن است عزیز همین خواستن ها نرسیدن ها ... |
|
شنیده ام که تو عکس شکسته می کشی با رنگ اگر حقیقت است بیا من شکسته ام بی سنگ مرا تو ساده بکش با تمام سادگی ام و تلخ و تلخ و تکیده ولی کمی پر رنگ مرا به رنگ روشن صد التماس تیره بکش کنار کوچه بن بست و خالی از آهنگ اگر تو معنی پرپر زدن ندانستی پرنده ای بکش و یک قفس ولی دل تنگ قرار هر دوی ما بر مدار ماندن بود ببین که بی قرار توام هنوز بی نیرنگ مرا تو خسته بکش، پاره کن شکسته بکش شکسته از دل سنگی و خسته از دل تنگ |
می شمارم دانه دانه باران را در خیابانهای بی تـــو وقتی آوار می شود جنونی که تازگی ندارد بر ســـرم خراب تر ازین نمی شوم ، این روزها ... راستی دیشب بارون اومد و من بی اختیار یاد این شعر افتادم ... اونجا هم بارونی بود یا ...؟ مهم دله که آفتابی باشه ... امید واسه تو آفتابی باشه:53: |
اجــــــــــــــــــازه خدا؟؟
میشه من ورقه مو بدم؟؟ می دونم امتحـــــــــــــــــــان تموم نشده! ولی من دیگه خسته شدم |
با این سالهای کوتاه و طولانی
و رفته های زیاد و نرفته های بیشتر به دوش زمان /کوله باری خالی/ گذاشتم و بارها به سالهای کوتاه وطولانی نقب زده ام قسمت مان بود / که تقدیر با لبخند خنده دارش گرفتارمان کند بند به بند و در پرده های غم انگیز هر یک از ما رابه نفرین دیگری دچار کند تقدیر بود که گرفتار شویم با خنده های خونین به قسمتی که نقب زده به طولنای شب سیاه زمستان و کوله بار اینروزهایمان را خالی گذاشته و بسته راه هایی را که به تن کلمات می رفت این منم با رفته های زیاد از آن سال های کوتاه وطولانی {پپوله} |
اگر تو روی نیمکتی
این سوی دنیا تنها نشسته ای و همه آنچه نداری کسی است .... شاید آن سوی دنیا روی نیمکتی دیگر کسی نشسته است که همه آنچه ندارد تویی ...... نیمکت های دنیا را چه بد چیده اند! |
ياد بگذشته به دل ماند و دريغ نيست ياري كه مرا ياد كند ديده ام خيره به ره ماند و نداد نامه اي تا دل من شاد كند خود ندانم چه خطائي كردم كه ز من رشته الفت بگسست در دلش جائي اگر بود مرا پس چرا ديده ز ديدارم بست هر كجا مي نگرم، باز هم اوست كه بچشمان ترم خيره شده درد عشقست كه با حسرت و سوز بر دل پر شررم چيره شده گفتم از ديده چو دورش سازم بي گمان زودتر از دل برود مرگ بايد كه مرا دريابد ورنه درديست كه مشكل برود |
اگر آمدی
خبرم کن در خانه بمانم که از اندوه نمیرند شمعدانیهای منتظر و ماهی های حوض و لبخندی که به شوق برلبانم میبندد که تو بیایی ُ کسی خانه نباشد .... |
اکنون ساعت 08:49 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)