پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره واژه ای (http://p30city.net/showthread.php?t=3981)

Omid7 03-17-2010 10:03 AM

مردم همه دانند که در نامه سعدی
مشکیست که در کلبه عطار نباشد
 

raha_10 03-17-2010 10:56 AM

سعدیا هر که ندارد سر جان افشانی
مرد آن نیست که در حلقه ی عشاق آید

Omid7 03-17-2010 11:04 AM

سعدی ز خود برون شو گر مرد راه عشقی
کان کس رسید در وی کز خود قدم برون زد

raha_10 03-17-2010 11:08 AM

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارن چاره نیست

Omid7 03-17-2010 12:18 PM

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دا ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

raha_10 03-17-2010 01:09 PM

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

Omid7 03-17-2010 04:35 PM

عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم
دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم
خود سراپرده قدرش ز مکان بیرون بود
آن که ما در طلبش جمله مکان گردیدیم

قاسم آقاوردی زاده 03-17-2010 04:53 PM

دردا که اسیر ننگ و نامیم هنوز
در گفت و شنود خاص و عامیم هنوز
شد عمر تمام و نا تمامیم هنوز
صد بار بسوختیم و خامیم هنوز

Omid7 03-17-2010 04:57 PM

خلاص بخش خدایا همه اسیران را
مگر کسی که اسیر کمند زیباییست

فرانک 03-17-2010 05:18 PM

کسی که حسن رخ دوست در نظر دارد
محقق است که او حاصل بصر دارد

Omid7 03-17-2010 05:25 PM

آن که می‌گوید نظر در صورت خوبان خطاست
او همین صورت همی‌بیند ز معنی غافلست

مجتب 03-17-2010 06:37 PM

دورم به صورت از در دولتسرای تو

لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم

Omid7 03-17-2010 06:47 PM

نه تو را بگفتم ای دل که سر وفا ندارد
به طمع ز دست رفتی و به پای درفکندت

فرانک 03-17-2010 08:33 PM

دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد با جانان یا جان ز تن برآید

Omid7 03-17-2010 08:40 PM

نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده
به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را

فرانک 03-17-2010 08:51 PM

چون چشم تو دل میبرد از گوشه نشینان
همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست

Omid7 03-17-2010 09:55 PM

ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران ترا چاره ز جایی بکنیم

مجتب 03-17-2010 10:44 PM

حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر

کنایتیست که از روزگار هجران گفت

فرانک 03-17-2010 10:47 PM

غم دل چند توان خورد که ایام نماند
گونه دل باش ونه ایام چه خواهد بودن

Omid7 03-17-2010 11:25 PM

حاصل از کشمکش زندگی ای دل نامی است
گو نماند ز من این نام چه خواهد بودن

مجتب 03-17-2010 11:34 PM

به کوی میکده گریان و سرفکنده روم

چرا که شرم همی​آیدم ز حاصل خویش

Omid7 03-17-2010 11:38 PM

دانی چرا نشیند سعدی به کنج خلوت
کز دست خوبرویان بیرون شدن نیارد

فرانک 03-18-2010 08:07 AM

ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد

Omid7 03-18-2010 03:56 PM

لیکن آن نقش که در روی تو من می‌بینم
همه را دیده نباشد که ببینند آن را

مجتب 03-18-2010 05:08 PM

این همه عکس می و نقش نگارین که نمود

یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد

Omid7 03-18-2010 05:11 PM

وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟

raha_10 03-18-2010 05:44 PM

دی میشد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست

Omid7 03-18-2010 07:15 PM

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید

مجتب 03-18-2010 07:34 PM

ز حال ما دلت آگه شود مگر وقتی

که لاله بردمد از خاک کشتگان غمت

Omid7 03-18-2010 07:43 PM

به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم

Nur3 03-18-2010 08:30 PM

مشاعره واژه ای
 
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود

رقم مهر تــو بر چهره ما پیدا بود

مجتب 03-18-2010 09:46 PM

به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد

جهان بگیرد اگر دادگستری داند

Omid7 03-18-2010 10:38 PM

سعدیا گر همتی داری منال از جور یار
تا جهان بودست جور یار بر یار آمدست

مجتب 03-19-2010 11:27 AM

منال ای دل که در زنجیر زلفش

همه جمعیت است آشفته حالی

فرانک 03-19-2010 01:03 PM

حالی درون پرده بسی فتنه میرود
تا آن زمان که پرده بر افتد چها کند

Omid7 03-19-2010 06:21 PM

سحر بلبل حكايت با صبا كرد
كه عشق روي گل با ما چها كرد

Nur3 03-19-2010 07:09 PM

سحـــر با بــاد می گفتم حدیــث آرزومندی

خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

Omid7 03-19-2010 08:31 PM

آن میوهٔ بهشتی که آمد به دستت ای جان
در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سرجمله‌اش فروخوان از میوهٔ بهشتی

فرانک 03-19-2010 08:36 PM

گر نبود خنگ مطلا لگام
زد بتوان بر قدم خویش گام
گر نبود مشربه از زر ناب
با دو کف دست توان خورد آب

Hamed 03-19-2010 10:06 PM

در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز که معذور نماندست


اکنون ساعت 03:18 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)