چشم خود را گفتم آخر یک نظر شیرین ببین
گفت میخواهی مگر تا جوی خون را نذر من و |
ورطه و سیلاب نداری به پیش
تا خردت کشتی و جان ناخداست ی |
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ز |
زخم ها را شمرده نشمرده زخمهایی که از خودش خورده
باز احساس میکند باید از کسی زخم تازه ای بخورد پ |
پیش از اینت بیش ازاین اندیشه ی عشاق بود مهرورزی تو با ما شهره ی آفاق بود ق |
قیاس کردم و آن چشم جاودانه مست
هزار ساحر چون سامریش در گله بود گ |
گل بی رخ یار خوش نباشد
بی باده بهار خوش نباشد ج |
جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را از زعفران روی من رو میبگردانی چرا //... |
//..حرف جدیده؟
//...درید و برید و شکست و ببست یلان را سر و سینه و پا و دست:d م |
ماجفا ازتوندیدیم وتوخودنپسندی
آن چه درمذهب ارباب طریقت نبود ب |
اکنون ساعت 06:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)