مي بياور كه ننازد به گل باغ جهان هر كه غارتگري باد خزاني دانست |
تا چند زنم بروی دریاهای خشت بیزار شدم ز بت پرستان کنشت |
تو پنداري كه بد گو رفت و جان برد
حسابش با كرام الكاتبين است |
ترکیب طبایع چون بکام تو دمی است رو شاد زی اگر چه بر تو ستمی است |
تو خود ای شب جدایی چه شبی بدین درازی
بگذر که جان سعدی بگداخت از نهیبت |
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد گرچشمه زمزمی و گر آب حیات آخر به دل خاک فرو خواهی شد |
دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن
کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت |
تا چند اسیر عقل هر روزه شویم در دهر چه صد ساله چه یکروزه شویم در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما در کارگه کوزه گران کوزه شویم |
من اسیرم در کف مهر و وفای خویشتن
ورنه او سنگین دل نا مهربانی بیش نیست |
من كه در اتش سوداي تو اهي نزنم
كي توان گفت كه برداغ دلم صابر نيست |
اکنون ساعت 08:57 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)