ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت |
منزل حافظ کنون بارگه پادشاست
دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد |
بی تو ای دل نکند لاله به بار آمده باشد
ما در این گوشه زندان و بهار آمده باشد |
طراز سبزهٔ بر گلشن عذار خوش است معین است که گلشن به نوبهار خوش است |
آهنگ سفر میکند آن ماه عذار ای جان که نفس گیر شدی ناله برآر |
باده درده چند از این باد غرور
خاک بر سر نفس نافرجام را |
چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانان است
مباد این جمع را یارب غم از باد پریشانی |
گر چشم تو بربست او چون مهرهای در دست او
گاهی بغلطاند چنین گاهی ببازد در هوا |
چشم ظاهر بین بر آزار است وای ار بنگرد
این گلستانها که پنهان زیر خارستان ماست |
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را |
اکنون ساعت 04:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)