اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب |
تو را که هر چه مراد است در جهان داری چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری بخواه جان و دل از بنده و روان بستان که حکم بر سر آزادگان روان داری |
یک دل بنما که در ره او |
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس |
سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار |
تو بدری و خورشید تو را بنده شده ست تا بنده ی تو شده ست تابنده شده ست زان روی که از شعاع نور رخ تو خورشید منیر و ماه تابنده شده ست |
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است |
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس چرا بایدت دیگری محتسب و من یتق الله یجعل له و یرزقه من حیث لا یحتسب |
به جان او که به شکرانه جان بر افشانم |
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود |
اکنون ساعت 10:25 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)