پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره واژه ای (http://p30city.net/showthread.php?t=3981)

civilar 03-28-2010 01:21 AM

نباشد جز از بی‌پدر دشمنش
که یزدان به آتش بسوزد تنش

Omid7 03-28-2010 10:56 AM

گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوست‌تر از جان ماست

آريانا 03-28-2010 04:50 PM

خیال ِ دوست تو را مژده وصال دهد
که آن خیال و گمان جانب یقین کشدا

Omid7 03-28-2010 05:11 PM

با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه
باخبر باش که من غرق گناهم همه شب

آريانا 03-28-2010 07:10 PM

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای ِ شب و ورد ِ سحری بود


Omid7 03-28-2010 07:14 PM

چرا تو ای شکسته دل خدا خدا نمی کنی
خدای چاره ساز را چرا صدا نمی کنی

آريانا 03-28-2010 07:26 PM

هيچ مگو
 
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت: این هست ولی جان ِ پدر هیچ مگو


فرانک 03-28-2010 09:04 PM

گفتم ای ساطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب

Omid7 03-28-2010 11:18 PM

دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
گر دردمند عشق بنالد غریب نیست

آريانا 03-28-2010 11:21 PM

من دوش گفتم عشق را ای خسرو عیار ما
سر درمکش منکر مشو تو برده‌ای دستار ما

Omid7 03-28-2010 11:44 PM

من در این جای همین صورت بی جانم و بس
دلم آن جاست که آن دلبر عیار آن جاست

آريانا 03-28-2010 11:47 PM

من بیخود و تو بیخود ما را کی برد خانه
من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه

Omid7 03-28-2010 11:50 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط آريانا (پست 140327)
من بیخود و تو بیخود ما را کی برد خانه
من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه

;)
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه
صد بار ترا گفتم کم خور دو سه پیمانه

------------------------------------------

ندارم به جز دل مکانی برایت
اگر عیب این خانه تنگی نباشد

آريانا 03-28-2010 11:55 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط Omid7 (پست 140328)
;)
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه
صد بار ترا گفتم کم خور دو سه پیمانه

------------------------------------------

ندارم به جز دل مکانی برایت
اگر عیب این خانه تنگی نباشد

اصل شعر اين هست كه گذاشتم اميد جان..خودم هم نميگم در چند جا خوندم...اما اون بيتي كه تو گذاشتي معروف شده..از خودم كه در نيووردم:d

تو جان جان افزاستی آخر ز شهر ماستی
دل بر غریبی می‌نهی این کی بود شرط وفا

Omid7 03-29-2010 12:00 AM

ببخشید استاد ;) ولی اینجوری به نظر من قشنگ تره

وفا نکردی و کردم، به سر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟

آريانا 03-29-2010 12:04 AM

آره قشنگتره ..اما از الان بايد تمرين كني به اصل نسخ و شعرها ..نه اون چيزي كه عامه ميگن:d
خلاصه ديگه نبينم جلو استادت ..از خودت معلومات بروز بدي:d
به عهد و توبه چرا چون فتیله می‌پیچی
که عهد تو چو چراغی رهین هر نکباست

Omid7 03-29-2010 12:10 AM

خب اون بیشتر به دل میشینه ، دل دیگه نمی شه کارش کرد...


آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا

آريانا 03-29-2010 12:13 AM

بله..جفتش دو تاس
بر گلویت تیغ‌ها را دست نی و زخم نی
گر چو اسماعیل قربانت کنم نیکو شنو

Omid7 03-29-2010 01:04 AM

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

آريانا 03-29-2010 01:29 AM

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد

Omid7 03-29-2010 08:33 AM

عکس جمال وحدت در خود به چشم من بین
آیینه ام لطیفست ای جلوه الهی

آريانا 03-29-2010 01:34 PM

هر جا روی تو با منی ای هر دو چشم و روشنی
خواهی سوی مستیم کش خواهی ببر سوی فنا

مجتب 03-30-2010 01:47 PM

به جلوه گل سوری نگاه می​کردم

که بود در شب تیره به روشنی چو چراغ

raha_10 03-30-2010 04:59 PM

در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت

Omid7 03-30-2010 09:18 PM

کوکب بخت مرا هیچ منجم مشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم

مجتب 03-30-2010 09:25 PM

اشک من رنگ شفق یافت ز بی​مهری یار

طالع بی​شفقت بین که در این کار چه کرد

Omid7 03-30-2010 09:36 PM

اشک خونین به طبیبان بنمودم گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد

آريانا 03-30-2010 10:16 PM

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست

Omid7 03-30-2010 10:24 PM

صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست
چاره عشق احتمال شرط محبت وفاست

فرانک 03-31-2010 12:17 AM

دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

Omid7 03-31-2010 10:07 PM

همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت
كه رقيب ز در نيايد به بهانه گدايي

آريانا 03-31-2010 10:10 PM

ايوول اميد زدي توي خط عراقيا;)

خود گویند راز و خود می‌شنوند
زین آب و گلی بهانه بر ساخته‌اند

Omid7 03-31-2010 10:23 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط آريانا (پست 141000)
ايوول اميد زدي توي خط عراقيا;)


***************************************
البته اين شعر هم عاشقانه هست و هم عارفانه، مگه نه؟

اسرار خرابات بجز مست نداند
هشیار چه داند که درین کوی چه راز است؟

مجتب 04-01-2010 12:42 AM

هشیار شو که مرغ چمن مست گشت هان

بیدار شو که خواب عدم در پی است هی

Omid7 04-01-2010 10:32 AM

هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند
گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را

مجتب 04-01-2010 12:34 PM

غم غریبی و غربت چو بر نمی​تابم

به شهر خود روم و شهریار خود باشم

ساقي 04-01-2010 09:47 PM

جايي كه تخت مسند جم مي رود به باد
گر غم خوريم خوش نبود كه مي خوريم

مجتب 04-02-2010 04:25 PM

گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن

چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور

Omid7 04-02-2010 09:21 PM

مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي
ز بامي كه برخاست مشكل نشيند

مجتب 04-02-2010 09:34 PM

به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می​باش

که نیستیست سرانجام هر کمال که هست


اکنون ساعت 07:08 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)