:d
من امشب کهکشانها را سفرخواهم نمود در ره دلدار شيرينم خطر خواهم نمود با قلم شعرى برايش مى سرايم،شعر ناب در فراقش بارش خون از بصر خواهم نمود // گ |
گر بایدم شدن سوی هاروت ما بلی
صدگونه جادویی بکنم تا بیارمت ب |
بهر امتحان اي دوست گر طلب كني جان را
انچنان برافشانم كز طلب خجل ماني // آ |
آنکه رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد م |
بهر تو گوهر دین ترک همی باید کرد
ز آنکه تو خاک شماری زر دنیایی را ق |
قاصد منزل سلمی که سلامت بادش
چه شود گر به سلامی دل ما شاد کند هـ |
هنر آن است که عکس تو بیفتد در ماه
ماه در آب که همواره فرو ریختنی است // ت |
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک گ |
گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را ل |
لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسق
داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم چ |
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت خ |
خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن
فکر دور است همانا که خطا میبینم د |
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست ز |
زین سفر گر به سلامت به وطن بازرسم
نذر کردم که هم از راه به میخانه روم ر |
رواق منتظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست ا |
اشک آلوده ما گر چه روان است ولی
به رسالت سوی او پاک نهادی طلبیم ب |
بعد از این دست منو دامن آن سرو بلند
که به بالای چمان از بن و بیخم برکند ی |
يكرنگي و بوي تازه از عشق بگير
پرسوز ترين گدازه از عشق بگير در هر نفسي كه مي تپي اي دل من يادت نرود اجازه از عشق بگير |
بازم حرفت یادت رفت گل پسر
اشکم احرام طواف حرمت می بندد گرچه از خون دل ریش دمی طاهر نیست ش |
شاهد سرمدي تويي وين دل سالخورد من
عشق هزار ساله را بر تو گواه مي كند // ك |
کردار اهل صومعه ام کرد می پرست
این دودبین که نامه من شد سیاه از او ح |
حریم عشق را درگاه بسی بالاتر از عقل است
کسی ان استان بوسد که جان در استین دارد // س |
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کامبخشی او را بهانه بی سببیست ب |
بازآ و جان شیرین از من ستان به خدمت
دیگر چه برگ باشد درویش بینوا را // و |
وان دعیت بخلد و صرت ناقض عهد
فما تطیب نفسی و ما استطاب منامی ظ |
ظلم ماری است هرکه پروردش
اژدهای شد و فرو بردش // ض |
ضمیر همدگر دانند یاران
نباشم یار صادق گر ندانم ژ |
ژاله را دیدم به مستی گوسفندان را هی میکرد با چوب دستی ث |
ثناها کرد بر روی چو ماهش
بپرسید از غم و تیمار راهش چ |
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت شیوه جنات تجری تحتهاالانهار داشت ل |
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشق بازان چنین مستحق هجرانند ب |
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا در نبندد هوشیار ک |
کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود
که علم بیخبر افتاد وعقل بیحس شد |
دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
سخن اهل دل است این و به جان بنیوشیم |
آقا مجتب حرفت یادت رفت
ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هرچه دیده بیند دل کند یاد م |
مازدریاییمو دریا میرویم
مازبالاییمو بالا میرویم د |
در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن
کس عیار زر خالص نشناسد چو محک ش |
شاها فلک از بزم تو در رقص و سماع است
دست طرب از دامن این زمزمه مگسل ق |
قصه العشق لا انفصام لها
فصمت ها هنا لسان القال ت |
توانا و دانا و داننده اوست
خرد را و جان را نگارنده اوست پ |
اکنون ساعت 08:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)