تا بر دلش از غصه غباری ننشيند
ای سيل سرشک از عقب نامه روان باش |
شراب خانگيم بس مي مغانه بيار
حريف باده رسيده اي رفيق توبه وداع |
پاسبـــان حرم دل شـده ام شب همه شب - از حافظ شیرازی گــــرچـــه افتــاد ز زلفــش گـــرهــی در کارم همچنان چشم گشــاد از کـــرمش مـــیدارم به طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام خـــون دل عکــس بــرون میدهـد از رخسارم پرده ی مطربـم از دست بـــرون خـــواهـد برد آه اگــــر زانـــکه دریـــن پــرده نبــــاشـد بارم پاسبـــان حرم دل شـده ام شب همه شب تــــا در ایــن پــرده جـــز انـدیشــه او نگـــذارم منـــم آن شــاعر سـاحر کـه با فسون سخن از نـــی کلک همـــه قنــد و شـــکر می بارم دیـــده ی بخت بـــه افسـانه او شد در خواب کو نسیمــی ز عنــــایــت کــــه کنــــد بیدارم چـــون تـــرا در گـــذر ای یـــار نمــی یارم دید با که گویم کــه بگــــویـــد سخنـــی بـــا یارم دوش میگفت کـــه حــافظ همـه رویست وریا بـــه جـــز از خـــاک درش بـــا کـــه بـود بازارم |
مردم در اين فراق و در آن پرده راه نيست
يا هست و پرده دار نشانم نمیدهد |
دل به اميد روي او همدم جان نمي شود
جان به هواي كوي او خدمت تن نمي كند |
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد |
دريغ مدت عمرم كه بر اميد وصال
به سر رسيد و نيامد به سر زمان فراق |
قانع به خيالی ز تو بوديم چو حافظ
يا رب چه گداهمت و بيگانه نهاديم |
مشنو سخن خصم که بنشین و مرو
بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا |
اگر دشنام فرمايي وگر نفرين دعا گويم
جواب تلخ مي زيبد لب لعل شكر خارا |
ای غايب از نظر به خدا میسپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت |
تا دل هرزه گرد من رفت به چين زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمي كند |
در سینه دلش ز نازکی بتوان دید
مانندهٔ سنگ خاره در آب زلال |
لاف عشق و گله از يار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنين مستحق هجرانند |
در دلم بود كه بي دويت نباشم هرگز
چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود |
درد ما را نيست درمان الغياث
هجر ما را نيست پايان الغياث |
ثواب روزه و حج فبول آنكس برد
كه خاك ميكده عشق را زيارت كرد |
دلی که با سر زلفين او قراری داد
گمان مبر که بدان دل قرار بازآيد |
دانم سر آرد غصه رارنگين بر آرد قصه را
اين آه خون افشان كه من هر صبح وشامي مي زنم |
مرا عهديست با جانان كه تا جان در بدن دارم
هواداران كويش را چو جان خوبشتن دارم |
مرا در خانه سروي هست كاندر سايه قدش
فراغ از سرو بستاني وشمشادچمن دارم |
مخور جام عشقم ساقی بده شرابی
پرکن قدحکه بی می مجلس ندارد آبی |
ياد باد آنكه ز ما وقت سفر ياد نكرد
به وداعي دل غمديده ما شاد نكرد |
دیده را دستگه در و گهر گر چه نماند
بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند |
دست از طلب ندارم تا كام من برآيد
يا تن رسد به جانان يا جان ز تن برآيد |
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند |
ديشب گله زلفش با باد همي كردم
گفتا غلطي بگذر زين فكرت سودايي |
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود |
دانم دلت ببخشد بر عجز شب نشينان
گر حال بنده پرسي از باد صبحگاهي |
یا رب آن شاه وش ماه رخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یکدانه کیست |
تاب بنفشه مي دهد طره مشكساي تو
پرده غنچه ميدرد خنده دلگشاي تو اي گل خوش نسيم من بلبل خويش را مسوز كز سر صدق مي كند شب همه شب دعاي تو |
وقت را غنيمت دان آنقدر كه بتواني
حاصل از حيات اي جان اين دم است تا داني |
يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور |
روز و شب خوابم نمي آيد به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع |
عرض حاجت در حريم حضرتت محتاج نيست
راز كس مخفي نماند با فروغ راي تو |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده كه ان به |
همايي چون تو عالي قدر حرص استخوان تا كي
دريغ آن سايه همت كه بر نا اهل افكندي |
يارم چو قدح به دست گيرد
بازار بتان شكست گيرد |
دل صنوبري ام همچو بيد لرزان است
ز حسرت قد وبالاي چون صنوبر دوست |
تا غنچه خندانت دولت به كه خواهد داد
اي شاخ گل رعنا از بهر كه مي رويي |
اکنون ساعت 03:30 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)