تو مرا سوزی و من سوزم از این غم که مباد
بـاد بیرون برد از کـوی تـو خـاکستر مـن |
نه دهانیست که در وهم سخندان آید
مگر اندر سخن آیی و بداند که لبست |
تو را جویم ز هر نقشی که دانم
تو مقصودی ز هر حرفی که خوانم |
ما را که درد عشق و بلای خمار کشت
یا وصل دوست یا می صافی دوا کند |
در هجوم ترکتازان و کمانداران عشق
سینهای آماده بهر تیرباران داشتن |
ندانستم که حرفي تازه داري
ميان مردمان آوازه داري ندانستم که ازروي محبت توهم يک لطف بي اندازه داري |
عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده
بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست |
تو بنشین در دلی کاز غم بود پاک
خوشند آری مرا دلهای غمناک |
کحل الجواهری به من آر ای نسيم صبح زان خاک نيکبخت که شد رهگذار دوست |
نه بازي كه صياد شاهان شوي برد سوي مردار چون كركسي |
اکنون ساعت 09:11 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)