ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است |
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید |
زهی خجسته زمانی که یار بازآید
به کام غمزدگان غمگسار بازآید |
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش
زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک |
دل برگرفته بودم از ایام گل ولی
کاری بکرد همت پاکان روزه دار |
زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست راه هزار چارهگر از چار سو ببست رند شیراز |
زلف بر باد نده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد نکن تا نکنی بنیادم |
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست |
مدامم مست می دارد نسیم ِ جعد گیسویت خرابم می کند هر دَم فریب ِ چشم ِ جادویت پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت ؟ حافظ |
مستیمدرد منو دوا نمیکنه
غم با من زاده شده منو رها نمیکنه |
اکنون ساعت 03:41 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)