گر غصه روزگار گویم بس قصه بی شمار گویم یک عمر هزارسال باید تا من یکی از هزار گویم چشمم به زبان حال گوید نی آن که به اختیار گویم بر من دل انجمن بسوزد گر درد فراق یار گویم |
شدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست کشید در خم چوگان خویش چون گویم |
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد |
دلفریبان نباتی همه زیور بستند
دلبر ماست که با حسن خداداد آمد |
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است؟
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است؟ خُم گو سر خود گیر که خُمخانه خراب است گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است افسوس که شد دلبر و در دیدهی گریان تحریر خیال خط او، نقش بر آب است بیدار شو ای دیده! که ایمن نتوان بود زین سیل دُمادُم که در این منزل خواب است |
اكنون منم كه در دل اين خلوت و سكوت
اي شهر پر خروش، ترا ياد مي كنم دل بسته ام به او و تو او را عزيزدار من با خيال او دل خود شاد مي كنم |
ترا ز جرگهي انبوه خاطرات قديمي برون كشيدهام و دل نهادهام به صفايت تو سخت و دير به دست آمدي مرا و عجب نيست نميكنم اگر اي دوست، سهل و زود ، رهايت ... |
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا بجز این در حواله گاهی نیست |
مرا چشمی است خون افشان زدست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو |
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است |
اکنون ساعت 04:08 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)