خاک وجود ما را از آب دیده گل کن
ویران سرای دل را گاه عمارت آمد ن |
ندیدی هیچ مردم روی آن شاه که روی دل نکردی سوی آن ماه ب |
به یادلعل توو چشم مست میگونت
زجام غم می لعلی که می خورم خون است ع |
علی میرفت روزی گرمگاهی رسید آسیب او بر مور راهی ل |
لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
ور نه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست ک |
کار عشق از وصل و هجران درگذشت
درد ما از دست درمان درگذشت // ر |
روزها در حسرت فردا به سر شد ای دریغ
دیگر از عمرم همین امروز و فردا مانده است ط |
طلوع سهیل از یمن گر ندیدی نخواهد بهگاه سکون هیچ لنگرببین بر یمینش فروزنده ساغر به کشتی نگارند اگر نام حلمش قاآنی // ش |
شکست آخر سکوت خانه من
کسی در میزند عشق است شاید غ |
غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی سعدی // ب |
اکنون ساعت 05:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)