سوی من لب چه می گزی که مپرس
لب لعلی گزیده ام که مپرس |
درد عشقي كشيده ام كه مگوي
زهر هجري چشيده ام كه مپرس |
درد ما را نیست درمان الغیاث هجر ما را نیست پایان الغیاث دین و دل بردند و قصد جان کنند الغیاث از جور خوبان الغیاث |
در بهاي بوسه اي جاني طلب
مي كنند اين دلستانان الغياث |
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است طلب از گمشدگان لب دریا میکرد |
سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد
آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي كرد... |
به کام دشمن و بیگانه رفت چندین روز
ز دوستان نشنیدم که آشنایی هست کسی نماند که بر درد من نبخشاید کسی نگفت که بیرون از این دوایی هست هزار نوبت اگر خاطرم بشورانی از این طرف که منم همچنان صفایی هست |
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم |
دیگر ای برگشته مژگان
از نگاهم رو مگردان دین من, دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفت این همه آشفته حالی ... ای به دوش افکنده گیسو از تو دارم, از تو دارم این غرور و عشق و مستی خنده بر غوغای هستی ای سیه چشم سیه مو از تو دارم, از تو دارم این تو بودی کز ازل خواندی به من .... درس وفا را این تو بودی آشنا کردی به عشق .... این مبتلا را من که این حاشا نکردم از غمت پروا نکردم دین من ، دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته سوز من ، سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته من خود آتشی که مرا داده رنگ فنا میشناسم من خود شیوه نگه چشم مست تو را می شناسم دیگر ای برگشته مژگان دین من, دنیای من از عشق جاویدان تو رونق گرفته سوز من سودای من از نور بی پایان تو رونق گرفته |
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر وه ازین آتش روشن که به جان من و توست |
اکنون ساعت 03:15 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)