با بغضهایم دفن میشوم
سال بعد زمین
بی هیج بارانی
خیس خواهد بود

تنها نشسته ام..... چای مینوشم،و بغض میکنم!!

هیچکس مرا به یاد نمی آورد....این همه آدم، روی

کهکشان به این بزرگی و من تنهای تنها!!!!!

ساکت نیستم
لبهایم هم نسوخته است
تنها
تمام من
تاول زده
از آشی که نخورده ام

این روزها شبیه جودی آبوت شدم، برای بابا لنگ درازی

مینویسم که نمی شناسمش....

کسی چه می داند امروز چند بار فرو ریختم
از دیدن کسی که لباسهایش شبیه
لباسهای تو بود

همیشه دلتنگی بخاطر نبودن شخصی نیست

گاه به علت حضور کسی در کنارت است

که حواسش به تو نیست.....

چقدر خوبه بدونی یکی ، یه جایی
یه آهنگی رو به یاد تو گوش میده
و یا یه شعری رو به یاد تو میخونه

باید خودم را ببرم خانه،باید ببرم صورتش بشویم

دلداریش بدهم،که فکر نکند.....بگویم نگران نباش....

میگذرد،باید خودم ببرم بخوابد"من" خسته است.....

ای خدا پایان نامه ام نشدم یکی ازم دفاع کنه

گاهی وقتها چقدر ساده عروسک می شویم....

نه لبخند میزنیم نه شکایت می کنیم....فقط

احمقانه سکوت میکنیم.....!!!!!!