چنگ دجال از درون و رنگ ابدال از برون دام دزدان در ضمیر و رمز شاهان در خطاب |
کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید |
دلم را مشکن و در پا مینداز
کهدارد در سر زلف تو مسکن |
چون ز نسيم مي شود زلف بنفشه پرشكن
وه كه دلم چه ياد از آن عهدشكن نمي كند |
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر بعالم سمر شود |
به قطره قطره اشک تو خدا نظاره می کند
به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمی کنی |
روز ازل از کلک تو یک قطره سیاهی
بر روی مه افتاد که شد حل مسائل |
روز و شب خوابم نمی آید به چشم غم پرست بس که در بیماری چشم تو گریانم چو شمع |
زچشم شوخ تو جان کی توان برد
که دایم با کمان اندر کمین است |
بر آن چشم سیه صد آفرین باد که در عاشق کشی سحر آفرین است |
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس آهوی وحشی را بدین خوشتر نمیگیرد |
گناه چشم سیاه تو بود و گردن دلخواه
که من چو آهوی وحشی ز آدمی برمیدم |
ماه عبادتست و من با لب روزه دار ازین
قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردنست |
مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود
چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد |
خمها همه در جوش و خروشند ز مستی
و آن می که در آنجاست حقیقت نه مجاز است |
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند |
چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید
گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست |
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شب روست او از را دیگر آید |
گر تو انکار نظر در آفرینش میکنی
من همیگویم که چشم از بهر این کار آمدست |
میخواره و سرگشته و رندیم و نظر باز وانکس که چنین نیست در این شهر کدامست؟ |
اگر نظر به دو عالم کند حرامش باد
که از صفای درون با یکی نظر دارد |
عالم از شور شر عشق خبر هیچ نداشت فتنه انگیز جهان غمزه ی جادوی تو بود |
اگر عشق باشد گناهی
الهی، سراپا گناهم الهی |
عفو الهی بکند کار خویش مژده ی رحمت برساند سروش |
در سر کار تو کردم دل ودین با همه دانش
مرغ زیرک بحقیقت منم امروز و ، تو دامی |
چنان به دام تو الفت گرفت مرغ دلم
که یاد مینکند عهد آشیان ای دوست |
ای دوست در راه دوست جان باید داد در وادی عشق امتحان باید داد |
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باک
آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر |
چنگ خمیده قامت می خواندت به عشرت
بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد |
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را |
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم |
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
و از شما پنهان نشاید کرد سر می فروش |
اینجا کسیست پنهان چون جان و خوش تر از جان
باغی به من نموده ایوان من گرفته |
ببینیم تا اسب اسفندیار
رود سوی آخر همی بی سوار وگر باره رستم جنگجوی نهد سوی ایوان بی خداوندروی |
اگر میل دل هر کس به جاییست بود میل دل من سوی فرخ |
سعدی اگر عاشقی میل وصالت چراست
هر که دل دوست جست مصلحت خود نخواست |
بخنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد |
شمع اگر پروانه را سوزاند خیر از خود ندید
آه عاشق زود گیرد دامن معشوق را |
عاشق روی جوانی خوش نو خاسته ام وز خدا دولت این غم به دعا خواسته ام |
اکنون ساعت 07:19 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)