دلا ، تا میتوان امروز فرصت را غنیمت دان که در عالم نمیداند کسی احوال فردا را |
وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی |
ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو را دشمن جانی و از جان دوست تر دارم تو را گر به صد خار جفا آزرده سازی خاطرم خاطر نازک به برگ گل نیازارم تو را |
مثل تقويمي كه در فصل خزان ماسيده است
واژه هاي سرد ِ رفتن در دهان ماسيده است نيستي دنيا به كام مي فروشان هم نرفت بي تو حتي در حنا دست ِ جهان ماسيده است |
دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ |
چونافه بر دل مسکین من گره مفکن
که عهد با سر زلف گره گشای تو بست |
سر زلف تو دام کفر ودین است زکارستان او یک شمه این است |
آنچه زر می شود از پرتو آن قلب سیاه
کیمیائی است که در صحبت درویشان است |
گفتی که پس از سیاه رنگی نبود پس موی سیاه من چرا گشت سپید |
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود |
اکنون ساعت 04:34 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)