یک چند به کودکی باستاد شدیم یک چند به استادی خود شاد شدیم پایان سخن شنو که ما را چه رسید از خاک در آمدیم و بر باد شدیم |
ضمیر پاک آن مرغ سخن ساز چو این افسانه کردم پیش آغاز |
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا |
شهریست پر ظریفان وز هر طرف نگاری
یاران صلای عشق است گر میکنید کاری |
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است در بند سر زلف نگاری بوده است این دست که بر گردن او میبینی دستی ست که برگردن یاری بوده است |
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد |
شد به گمان دیدنی، عمر تمام و ، من همان |
هر آنکس عاشق است از جان نترسد یقین از بند و از زندان نترسد دل عاشق بود گرگ گرسنه که گرگ از هی هی چوپان نترسد |
دلبر جانان من برده دل و جان من |
دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم |
اکنون ساعت 01:36 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)