پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم برای تقدیم به عزیزانتان یا برای دل خودتان (http://p30city.net/showthread.php?t=1851)

T I N A 03-17-2010 10:01 AM

تو راه می روی ومن در اندیشه تو پرواز میکنم.
من در لابه لای زندگی می پلکم وتو بلند بلند حرف میزنی ...
نمی شنوم چه می گویی ...چرا که از آویزان شدن به روح بزرگت
می ترسم .

ساقي 03-17-2010 03:56 PM

برخيز که مي‌رود زمستان
 
برخيز که مي‌رود زمستان
بگشاي در سراي بستان

نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان
وين پرده بگوي تا به يک بار
زحمت ببرد ز پيش ايوان
برخيز که باد صبح نوروز
در باغچه مي‌کند گل افشان
خاموشي بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان
آواز دهل نهان نماند
در زير گليم و عشق پنهان
بوي گل بامداد نوروز
و آواز خوش هزاردستان
بس جامه فروختست و دستار
بس خانه که سوختست و دکان
ما را سر دوست بر کنارست
آنک سر دشمنان و سندان
چشمي که به دوست برکند دوست
بر هم ننهد ز تيرباران
سعدي چو به ميوه مي‌رسد دست
سهلست جفاي بوستانبان


:53:


سعدي


ساقي 03-17-2010 04:51 PM

عيد بر عاشقان مبارک باد
 
عيد بر عاشقان مبارک باد
عاشقان عيدتان مبارک باد
عيد ار بوي جان ما دارد
در جهان همچو جان مبارک باد
بر تو اي ماه آسمان و زمين
تا به هفت آسمان مبارک باد
عيد آمد به کف نشان وصال
عاشقان اين نشان مبارک باد
روزه مگشاي جز به قند لبش
قند او در دهان مبارک باد
عيد بنوشت بر کنار لبش
کاين مي بي‌کران مبارک باد
عيد آمد که اي سبک روحان
رطل‌هاي گران مبارک باد
چند پنهان خوري صلاح الدين
بوسه‌هاي نهان مبارک باد
گر نصيبي به من دهي گويم
بر من و بر فلان مبارک باد

:53:
:53:
:53:

...

Omid7 03-17-2010 06:32 PM

در میخانه بروی همه باز هست هنوز
سینه ی سوخته در سوز و گداز است هنوز

بی نیازی است در این مستی و بیهوشی عشق
درِ هستی زدن از روی نیاز است هنوز

چاره از دوری دلبر نبود لب بَربند
که غلام دَرِ او بنده نواز است هنوز

راز مگشای مگر در بَرِ مست رُخ یار
که در این مرحله او محرم راز است هنوز

دست بردار ز سوداگری و بوالهوسی
دست عشّاق سوی دوست دراز است هنوز

نرسد دست من سوخته بر دامن یار
چه توان کرد که در عشوه و ناز است هنوز

ای نسیم سحری گر سر کویش گزری
عطر بر گیر که او غالیه ساز است هنوز

فرانک 03-17-2010 09:03 PM

نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره‌تر است

فرانک 03-17-2010 09:04 PM

در خیل کشتگان رخش دست کم گرفت
برگرد ای امید ز کف رفته تا به کی
هر شب فغان کنم که خدایا دلم گرفت
در سینه ام نهال غمش نشاند عشق
باری گرفت شاخ غم و خوب هم گرفت
تا بگذرد ز کوه غم عشق او ...
دستی شکسته داشت به پای قلم گرفت

آريانا 03-20-2010 11:39 PM

شد ز غمت خانه سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلم

در طلب زهره رخ ماه رو
می نگرد جانب بالا دلم

فرش غمش گشتم و آخر ز بخت
رفت بر این سقف مصفا دلم

آه که امروز دلم را چه شد؟!
دوش چه گفته است کسی با دلم؟!

از طلب گوهر گویای عشق
موج زند موج چو دریا دلم

روز شد و چادر شب می درد
در پی آن عیش و تماشا دلم

از دل تو در دل من نکته‌هاست
آه چه ره است از دل تو تا دلم

گر نکنی بر دل من رحمتی
وای دلم وای دلم وا دلم

ای تبریز از هوس شمس دین
چند رود سوی ثریا دلم

مولانا

آريانا 03-22-2010 05:00 PM

در حلقهٔ فقیران قیصر چه کار دارد؟
در دست بحر نوشان ساغر چه کار دارد؟

در راه عشقبازان زین حرف‌ها چه خیزد ؟!!
در مجلس خموشان منبر چه کار دارد ؟!!

جایی که عاشقان را درس حیات باشد
ایبک چه وزن آرد؟ سنجر چه کار دارد؟

جایی که این عزیزان جام شراب نوشند
آب زلال چبود؟ کوثر چه کار دارد؟

وآنجا که بحر معنی موج بقا برآرد
بر کشتی دلیران لنگر چه کار دارد؟

در راه پاکبازان این حرف‌ها چه خیزد ؟!
بر فرق سرفرازان افسر چه کار دارد؟

آن دم که آن دم آمد، دم در نگنجد آنجا
جایی که ره برآید، رهبر چه کار دارد ؟!

دایم، تو ای عراقی، می‌گوی این حکایت:
با بوی مشک معنی، عنبر چه کار دارد؟

عراقي

saeman 03-22-2010 08:29 PM

که گفت بر رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
***
لیوان زلبت بوسه گرفت ومن زلیوان
دیدی به چه حیله زلبت بوسه گرفتم
***
هیچ دانی میوه را تاثیر شیرینی زچیست
بس که در زیر زمین شیرین لبان خوابیده اند

عسل بانو 03-22-2010 09:34 PM

با قهر چه می‌کشی مرا
من کشته‌ی مهربانیم
یک خنده و یک نگاه بس
تا کشته‌ی خود بدانیم
ای آمده از سراب‌ها
با خواب و خیال آب‌ها
دارد ز تو بازتاب‌ها
آیینه‌ی زندگانیم
گر نیست به شانه‌ام سرت
یا از دگری‌ست بسترت
غم نیست که با خیال تو
همبستر شادمانیم
شادا‌!‌ تن بی‌نصیب من
افسون زده‌ی فریب من
مست است و ملنگ و بی‌خبر
از دست و دل خزانیم
انگار درون جان من
سازی‌ست همیشه نغمه زن
گوید به ترانه صد سخن
از تاب و تب جوانیم
افتاده چنین به بند تو
می‌خواست مرا کمند تو
گفتی که رهات می‌کنم
دیدم که نمی‌رهانیم
ای یار، تبم ز عشق تو
شورم، طلبم، ز عشق تو
اما ز پیت نمی‌دوم
بیهوده چه می‌کشانیم
فریاد، که جمله آتشم
تا عرش لهیب می‌کشم
با این همه نیست خواهشم
تا شعله فرو نشانیم
نزدیک‌ترین من! همان
در فاصله از برم بمان
تا یک‌ترین بمانمت
تا دوست‌ترین بمانیَم


اکنون ساعت 12:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)