وفا خواهی جفاکش باش حافظ
فان الربح والخسران والتجر |
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست |
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سر جمله اش فرو خوان از میوه بهشتی خ |
خنده هايم گريه آور گريه هايم جانگداز
با غم امروز در اندوه فردايم کنون // س |
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کامبخشی او را بهانه بی سببیست چ |
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما ز |
ز میوه های بهشتی چه ذوق دریابد
هر آنکه سیب ز نخدان شاهدی نگزید ی |
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعرههای قلقلش اندر گلو ببست ب |
بجان پیر خرابات و حق صحبت او که نیست در سر من جز هوای خدمت او ک |
کنون که بر کف گل جام باده صاف است
به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است ق |
قصه نکنم دراز کوتاه کنم
بازآ بازآ کز انتظارت مردم ر |
روضه خلد برین خلوت درویشان است
مایه محتشمی خدمت درویشان است ه |
همان منزلست این جهان خراب
که دیدست ایوان افراسیاب ز |
ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی ی |
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی کی اخر امد دوستداران را چه شد ن |
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد "ت" |
تا کی بود این گرگ ربائی بنمای سر پنجه دشمن افکن ای شیر خدای ش |
شود ایا که خرامان ز درم باز ایی
گره از کار فرو بسته ما بگشایی ب |
با اهل هنر گوی گریبان بگشای وز نا اهلان تمام دامن در کش م |
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش ت |
تا بار دگر حماسه تکرار کنیم
برخیز و دوباره عزم پیکار کنیم ب |
بوسه یعنی وصل شیرین دو لب
بوسه یهنی عشق ها در نیمه شب ق |
قدح به شرط ادب گیر زان که ترکیبش
ز کاسه سر جمشید و بهمن است و قباد ت |
تو اين شب هاي تو در تو . خداحافظ گل شب بو
هنوز آوار تنهايي داره مي باره از هر سو ن |
نی قصه آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت س |
سرو سرهنگ میدان وفا را
سپه سالار و سر خیل انبیا را مرقع بر کش نر مادهای چند شفاعت خواه کار افتادهای چند م |
من آنم که چون جام گیرم بدست
ببینم در آن آینه هر چه هست ک |
كه بيستون را از پا در افكندم ، با عشق
دواي درد بشر يك كلام باشد و بس م |
مگر خضر مبارک پی تواند
که این تنها بدان تنها رساند ت |
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
کـه رحـم اگر نکـند مدعی خدا بکـند ن |
نیست در کس کرم و وقت طرب میگذرد
چاره آنست که سجاده به می بفروشیم ب |
به ياد آسموني كه منو از چشم تو ميديد
اگه گفتم خداحافظ نه اينكه رفتنت ساده اس |
ساقیا باده که اکسیر حیاتست بیار
تا تن خاکی من عین بقا گردانی ح |
نخود سیاه آرههههههههههه؟
|
دلتنگ نکنه اینم باز شعرت بود....
فقط چرا با ن شروع شد؟ حافظ گرت ز پند حکیمان ملالت است کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد ل |
لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی ی |
یک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد
از کوزه شکسته ای دمی آبی سرد و |
وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگین داد ک |
کس نیست که افتاده آن زلف دوتا نیست
در رهگذر کیست که دامی ز بلاست ب |
کس نداند بجز زات پروردگار
که فردا چه بازی کند روزگار س |
اکنون ساعت 06:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)