فرصت نمیدهد که بشویم ز دیده خواب
از بس که تند میگذرد جویبار عمر // ا |
آتش از برق نگاهت ریختی بر جان من
خواستی تا در میان شعله ها آبم کنی ز |
ز هم جدا نبود نوش و نیش این گلشن که وقت چیدن گل، باغبان شود پیدا // ک |
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گرچه ماند در نبشتن شیر شیر م |
میکند روز سیه بیگانه یاران را ز هم خضر در ظلمات میگردد ز اسکندر جدا // ب |
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس ت |
تا در کمند رشتهٔ هستی فتادهام دل خوردن است کار چو عقد گهر مرا // ... |
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی فریاد رسی می آید پ |
پیری و طفلمزاجی به هم آمیختهایم تا شب مرگ به آخر نرسد بازی ما // ر |
رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود ش |
اکنون ساعت 05:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)