یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد؟
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟ |
معني دوستي از گفت و شنو مستغني است
صورت دشمني آن به که نگويم چونست |
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت، با دشمنان مدارا |
آيتي بود عذاب انده حافظ بي تو
که بر هيچ کسش حاجت تفسير نبود |
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور |
خلوت گزيده را به تماشا چه حاجت است
چون کوي دوست هست به صحرا چه حاجت است |
چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل
عنبر افشان به تماشای ریاحین آمد |
ز عنبر آتش حسنت نکرده دود هنوز
محل رخ ز مي افروختن نبود هنوز |
گل بی رخ یار خوش نباشد
بی باده بهار خوش نباشد |
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار تن نتوانم من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر ومن نتوانم |
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست |
دل خرابي ميکند دلدار را آگه کنيد
زينهار اي دوستان جان من و جان شما |
دلدار که گفتا به توام دلنگران است
گو می رسم اینک به سلامت نگران باش |
شد رهزن سلامت زلف تو وين عجب نيست
گر راه زن تو باشي صد کاروان توان زد |
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس |
کسي نظير تو باشد که وضع پست و بلند
به عکس يابد اگر در زمانه سامان داد |
به سامانم نمی پرسی نمی دانم چه سر داری
به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم |
چو بستي در بروي من به کوي صبر رو کردم
چو درمانم نبخشيدي به درد خويش خو کردم |
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را |
قضا چو ذات ترا ديد گفت اينت عجب
جهان گذشت و هنوز اندرو تن تنهاست |
در خرابات مغان نور خدا می بینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم |
دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی
(در خیال - شجریان ) عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی |
به زیر سنگ لحد استخوان پیکر ما --- چو گندمی است که از آسیاب می گذرد
کمان چرخ فلک شهریار در کف کیست --- که روزگار چو تیر شهاب می گذرد |
!!!!!! روال اینجا تا به حال اینطوری نبوده که واژه مورد نظر از طرف نفر قبلی تعیین بشه. اگه به همون روال قبل باشه فکر کنم بهتره
--------------------------------------------------------------------------------------------- عهد و پیمان فلک را نیست چندان اعتبار عهد با پیمانه بندم شرط با ساغر کنم |
بله درست میفرمایید
منتهی من قبلا گفته بودم اگر هرازچند کاهی اینجا مشاعره کنم اینطوری ادامه میدم خب اون اینم پوشش میده لزوما بقیه نباید رعایت کنن من خودم دوست دارم که اینکار رو بکنم شما میتونین به واژه مشخص شده ی اشعار من (شاعر شدیم ؟ ) توجه نکنین و واژه دلخواه خودتونو پیدا و باهاش مشاعره کنین با شهاب هم بلد نیستم شعر بگم :D اینو دیگه تقلب کردم که پستم بی شعر نباشه ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را اینو توی دبیرستان فکر کنم داشتیم اما من یادم نمونده بود |
آن شه که ز چاکران بدخو نگریخت
وز بیادبی و جرم صد تو نگریخت او را تو نگوی لطف، دریا گویش بگریخت ز ما دیو سیه او نگریخت |
ببخشید من پست ماری اف رو بخش انتهاییشو فکر کرده بودم جز امضا است و به همین خاطر با شعر بابا علی مشاعره کرده بودم
برای اینکه تشتت در نوع مشاعره پیش نیاد بهتره یه نوع رو فقط ادامه بدیم چون از اول اونطوری بوده منطقی هست که من هم بپذیرم همون طور مشاعره کنم باباعلی عزیز شما هم اگر ممکن هست این رویه رو پیش بگیرین البته من خیلی از این تاپیک خرید نمیکردم حالا سعی میکنم جفت پستهای بالارو با تقلبلم شده جواب بدم هم اونی که فراموش کرده بودم هم آخری این خیلی قشنگه بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم سالار عقیلی اوازوتصنیف سعدی نامه .... به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم اینم از حافظ برای بابا علی . |
اطاعت امر کوروش جان:53:
بی ته هر شو سرم بر بالش آیو چو نی از استخوانم نالش آیو شب هجران بجای اشک چشمم ز مژگان پارههای آتش آیو شرمنده 2 بیتی نوشتم . آخه بابا طاهر بود |
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند |
شرمش از چشم می پرستان باد
نرگس مست اگر بروید باز |
خوشتر ز فکر می و جام چه خواهد بودن
تا ببینیم سرانجام چه خواهد بودن |
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند با جام هم بگم شعری کردی و معروف که فکر کنم از مولوی کرده.... در کار اوراد گروه کامکارها اخیرا زیبایی اجرا شده.... (اسمش ساقی سا دخیل هست دوستای غیر کرد زبانم نمیفهمند چی میگه ولی محسور زیبایی موسیقیایی کار هستند میگن فلانی کار ساقی صادقی :24: کامکار ها رو شنیدی؟ ) ساقی سا دخیل وه فریادم رس و روی نازه وه جام گیره و دس دیدم و دیدت شای شیرین چمان فیراقت قامت کردن وک کمان (ساقی سا ده-خیل وه فریادم ره س وه روی نازه-وه جام گیره وه ده-س ) (دیده-م وه دیده-ت شای شیرین چه-مان فیراقت قامه-ت که-رده-ن وه-ک که-مان) ساقیا {زینهار-هین} به فریادم برس - و با ناز جام را بردست گیر {مطمئن نیستم بیت دومشو} چشمانم خیره چشمان توست ای شاه زیبا چشمان فراقت قامتم را همچون کمان{خم} کرده است یادم افتاد باز با خوشتر شعری بنویسم آواز معروفی ازشجریان در دود عود.... در اوج آتش عشق تو در جان خوشتر است جان ز عشقت آتشفشان خوشتر است.... |
هست به خطه عدم شور و غبار و غارتی
آتش عشق درزده تا نبود عمارتی |
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد |
جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم
نقل قول:
من گیر بدم به خواننده ای ولش نمیکنم :D بازم سالار عقیلی شعر زیبایی از سعدی آلبوم سعدی نامه جانان هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون ازعدم خورشید بر سرو روان دیگر ندیدم در جهان وصفت نگنجد در بیان نامت نیاید درقلم چندان که میبینم جفا امید میدارم وفا چشمانت میگویند لا ابروت میگوید نعم آخر نگاهی بازکن وان گه عتاب آغاز کن چندان که خواهی ناز کن چون پادشاهان بر خدم چون دل ببردی دین مبر هوش از من مسکین مبر با مهربانان کین مبر لاتقتلوا صید الحرم او رفت و جان میپرورد این جامه بر خود میدرد سلطان که خوابش میبرد از پاسبانانش چه غم میتونین ایجا تصنیفو بشنوید ولی فیللهههه البته قصد داشتم همه ی اینا رو بذارم برای وقتی که خودم در سایت بخش مربوطه ش و زدم اما دیگه دست به نقد عجالتا اینشو بیرون دادیم :D اگر کسی نظری در مورد اینکه چطور میشه کسی چشماش بگوید لا اما ابروش بگوید نعم داره برام بفرسته کلی جلو آینه که خودم ادا اطوارای مختلف در آوردم برای فهمیدنش :24: باز مسالتن ! () همین شعر بالا... نشینیده بودم نگاه کردم از مولوی بود نفهمیدم {داش مشتی} ولی درکم اینه : عشق به جایی آتیششو میزنه که کسی قبلا اونجا خانه ای نساخته باشه عمارتی وجود نداشته باشه اون "تا" فکر میکنم به معنای زیرا هست .... مخصوصا اینکه وقتی باز به شعری که باز سالار عقیلی ! :24: که قبلا هم تیکه ای دیگه شو جای ذیگه ای نوشتم با دکلمه مریم ماندگار میگه : در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد کس جای درین کلبه ویرانه ندارد(عدم) اینکه معشوق اینجا رو میاد غارت میکنه و شور و غبار و آتشش رو میزنه و راه مندازه ولی شایدم کاملا اشتباه میکنم سخته شعرش ! :) باز برگردم به یه بخشش که آخر نگاهی باز کن وانکه عتاب آغاز کن چندان که خواهی ناز کن چون پادشاهان بر خدم با من صنما دل یک دله کن گر سر ننهم آنگه گله کن یه نگاه بر من مسکین بنداز بعد اگر سر ننهادم (خدم توی پادشاه نشدم) اونوقت عتاب و سرزنش کن بازم مایه از سالار عقیلی که گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم نقل قول:
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم بار اول از زبان محسن نامجو شنیدم رادیو بحث میکرد از این برنامه های جوناو اینا که اس ام اس بدین نظر بدین آیا حافظ غیرتی بوده ؟ نمیخواسته زلف یارشو اغیار ببینند ؟ بدم نیست ایده ی جالبیه ولی من فکر نمیکنم معنای قویش اینه باشه که گفتند ! من میگم اینه که سالار عقیلی ! :D میگه این نسیم باد شیراز است یا مشک ختن یا نگارم پریشان کرده زلف عنبرین (ترکوندم دیگه توی همه مثالام دارم مشاعره ها رو هم جواب میدم :24: ) خب یار زلف بر باد داده بوی زلف عنبرین اون به سات مشک ختن که کل بیابان و صحرا رو در بر میگیره در فاصله فراق من و یار هم حتی این بو به مشام میرسه ! اگر عاشق و معشوق به هم نزدیک بودن این بوی خوش دلنواز و خوشجال کننده بود نه تنها بر باد دهنده نبود بلکه مییشد یه طلب و درخواست هم از جانب خود عاشق باشه که زلف بر باد بده ! ولی چون فاصله ی زیادی به اندازه یه دشت بینشون هست استشمام بوی خوش عنبرین زلف یار اون رو میتونه یاد خیلی چیزا بندازه و وضع موجود و گذشته و آینده رو براش تداعی کنه پس خیلی بیهوده نیست اگه بگم این دلیل میتونه دلیل خوبی براش باشه... شاعر شیرازی در شعر من خوب یه تیر و کلی نشان کرده ! هم شیرازو به اندازه معشوق دوست داشتنی توصیف کرده هم زلف یارو خیلی قیمتشو بالا برده میدونیم که توی مقایسه توی حرفای خودمونم اونیرو که آخر میاریم قبول داریم مثلا میگیم علی بود یا احمد ؟ یعنی من میگم علی بود تو اشتباه میکنی که احمد بود بوی شیرازه یا مشک ختن ؟ برین بابا بوی زلف یاره ! |
با تشکر از ادمین عزیز، منم نظرم رو بگم:
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم // ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر // سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم فکر می کنم این شعر همون غیرتی بودن حافظ رو نشون می ده خوب حافظ هم مثل هر عاشق دیگه دوست داره معشوقش فقط برای خودش زلفش رو پریشون کنه و ناز و عشوه بیاد چه ازش دور باشه چه نزدیک... البته این برداشت منه شاید هم اونی که شما می گین درست باشه ------------------------------------------------------------------------------------------ دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس |
بگذار سر به سینهی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق آزار این رمیدهی سر در کمند را |
باز هم ابر شعری از سعدی بزرگ که اینو نه دیگه فقط سالار عقیلی ! بلکه اکثر خواننده های بزرگ هم اونو خونده اند
با آن همه بیداد او وین عهد بیبنیاد او در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود ببینید پیش از "همه بیداد" آن رو آورده و پیش از "عهد بی بنیاد" این رو |
دلا نزد كسي بنشين كه او از دل خبر دارد
به زير آن درختي رو كه او گلهاي تر دارد نه هر كلكي شكر دارد، نه هر زيري زبر دارد نه هر چشمي نظر دارد، نه هر بحري گهر دارد |
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر ز منقار |
اکنون ساعت 12:11 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)