هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
زروی صدق و صفا گشته با دلم دمساز غ |
غريبي بس مرا دلگير دارد
فلک بر گردنم زنجير دارد فلک از گردنم زنجير بردار که غربت خاک دامن گير دارد // ی |
یواشکی دونه به دونه
یکی می رسه خونه به خونه ص |
صبا بگو که چهابر سرم درین غم عشق
ز آتش دل سوزان و دوده آه رسید ن// |
نالیدن بلبل ز نوآموزی عشق است
هرگز نشنیدیم ز پروانه صدایی // ت |
تو پندار ی که بد گو رفت و جان برد؟
حسابش با کرام الکاتبین است ف |
فرخنده باد طلعت خوبت که در ازل
ببریده اند بر قد سرورت قبای ناز پ |
پروانه نیستم که به یک شعله جان دهم
شمعم که جان گدازم و دودی نیاورم // ش |
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزو هایت دعا کردم با هر چه که می خواهد دل تنگت بنویس!:53::53::53: |
مرا به خاطر بسپار
خواهم رفت به زودي و نامم را خواهي خواند بر بلنداي اسمانت چ بده |
چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریاچه موج خون فشان دارد // خ |
خرامان خرامان امدم
در سكوت و در شب زمانم را نگاه داشتم تا سايه ام نيز با تو همرا گردد ژ بده |
تا بود نسخه عطری دل سودازده را
از خط غالیه سای تو سودای طلبیم ظ |
ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد
کاندر این سایه قرار دل شیدا باشد ط |
طرف چمن و طواف بستان
بی لاله عذار خوش نباشد ق |
قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسه ای چند بر آمیز به دشنامی چند ن |
نه رازش می توانم گفت با کس
نه کس را میتوانم دید با وی ر |
روز و شب خوابم نمی آید به چشم غم پرست
بس که در بیماری چشم تو گریانم چو شمع غ |
چه علاقه ای داری شما به غ ؟
غلام همت آن نازنینم که کار خیر بی روی و ریا کرد // گ |
گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تطاول زلفت چه بیقرارند پ |
پیام داد که خواهم نشست با رندان
بشد به رندی و دردی کشیم نام و نشد غ |
غم زمانه که هیچش کران نمیبینم
دواش جز می چون ارغوان نمیبینم ض |
ضمیر همدگر دانند یاران
نباشم یار صادق گر ندانم // ت |
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد و |
ور نهد در ره ما خار ملامت زاهد
از گستانش به زندان مکافات بریم ی |
یا رب این بچه ترکان چه دلیرند به خون
که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند خ |
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد ر |
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است ق |
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ورنه هییچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود // ح |
حافظا گر نروی از در او هم روزی
گذری بر سرت از گوشه کنار بکند م |
مي خواه و گل افشان شو از دهر چه مي جويي
اين گفت سحرگه گل بلبل تو چه مي گويي // ر |
رهرو منزل عشقیم و ز سرحد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه امده ایم ی |
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستاران را چه شد // ک |
کشیدم در برت ناگاه و شد در تاب گیسویت
نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم ن |
ندارم به جز دل مکانی برایت
اگر عیب این خانه تنگی نباشد // آ |
آلوده ای تو حافظ فیضی ز شاه درخواه
کآن عنصر سماحت بهر طهارت آمد ب |
به غم كسي اسيرم كه ز من خبر ندارد
عجب از محبت من كه در او اثر ندارد // م |
مردمی کرد و کرم لطف خدا داد به من
کآن بت ماهرخ از راه وفا باز آمد ت |
تن آدمی شریف است ، به جان آدمیت.
نه همین لباس زیبا ست ، نشان آدمیت // ه |
هر چند ما بدیم تو مارا بدان مگیر
شاهانه ماجرای گناه گدا بگو س |
اکنون ساعت 07:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)