در نمیگيرد نياز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن کز نازنينان بخت برخوردار داشت |
تا دل هرزه گرد من رفت بچین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمی کند |
دريغ و درد که در جست و جوی گنج حضور
بسی شدم به گدايی بر کرام و نشد |
در نظر بازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند |
ديده دريا کنم و صبر به صحرا فکنم
و اندر اين کار دل خويش به دريا فکنم |
من که سر در نیارم بدو کون
گردنم زیر بار منت اوست |
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست |
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی از اين طرفهتر برانگيزد |
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی |
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
احوال گنج قارون کایام داد بر باد
در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد |
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمانی |
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم |
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی |
يار با ماست چه حاجت که زيادت طلبيم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس |
تا بر دلش از غصه غباری ننشيند
ای سيل سرشک از عقب نامه روان باش |
شده ام خراب وبد نام وهنوز اميدوارم
كه به همت عزيزان برسم به نيك نامي |
يا رب کجاست محرم رازی که يک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چهها شنيد |
دوستان عيب من بيدل حيران مكنيد
گوهري دارم وصاحب نظري مي جويم |
من اين مراد ببينم به خود که نيم شبی
به جای اشک روان در کنار من باشی |
ياد باد آن كو به قصد خون ما
زلف را بشكست وپيمان نيز هم |
می خواه و گل افشان کن از دهر چه میجويی
اين گفت سحرگه گل بلبل تو چه میگويی |
يارب اين قافله را لطف ازل بدرقه باد كه ازو خصم به دام امد ومعشوقه به كام |
مجوی عيش خوش از دور باژگون سپهر
که صاف اين سر خم جمله دردی آميز است |
تا چند همچو شمع زبان آوري كني
پروانه مراد رسيد اي محب خاموش |
شرم از آن چشم سيه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردن او ديد و در انکار من است |
تا چه كند با رخ تو دود دل من
آينه داني كه تاب آه ندارد |
دل و دينم دل و دينم ببردهست
بر و دوشش بر و دوشش بر و دوش |
شده ام خراب و بدنام و هنوز اميدوارم
كه به همت عزيزان برسم به نيك نامي |
يار بيگانه مشو تا نبری از خويشم غم اغيار مخور تا نکنی ناشادم |
مي سوزم از فراقت روي از جفا بگردان
هجران بلاي ما شد يا رب بلا بگردان |
نگار می فروشم عشوهای داد
که ايمن گشتم از مکر زمانه |
هر سر موي مرا با تو هزاران كار است
ما كجاييم و ملامت گر بي كار كجاست |
تا عاشقان به بوی نسيمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست |
تا غنچه خندانت دولت به كه خواهد داد
اي شاخ گل رعنا از بهر كه مي رويي |
يا رب اين بچه ترکان چه دليرند به خون
که به تير مژه هر لحظه شکاری گيرند |
دل مي رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا |
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درويش بینوا را |
اي قصر دل افروز كه منزلگه انسي
يا رب مكناد آفت يام خرابت |
اکنون ساعت 12:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)