پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم برای تقدیم به عزیزانتان یا برای دل خودتان (http://p30city.net/showthread.php?t=1851)

عسل بانو 03-29-2010 05:41 PM

لحظه ديدار نزديك است.
باز من ديوانه ام،مستم
باز مي لرزد، دلم،دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم.
هاي! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ !
هاي! نپريشي صفاي زلفکم را، دست!
آبرويم را نريزي، دل !
- اي نخورده مست -
لحظه ديدار نزديك است .

عسل بانو 03-29-2010 05:43 PM

عشق است و آتش و خون
داغ است و درد دوری
کی می توان نگفتن
کی می توان صبوری
کی می توان نرفتن
گیرم پری نمانده
گیرم که سوختیم و خاکستری نمانده
با دوست عشق زیباست
با یار بی قراری
از دوست درد ماند و از یار یادگاری

جمیله 03-29-2010 08:18 PM

ای که چشمان خمارت می نماید آن نگاهت را چو شبنم
می روم لحظه به لحظه بهر تو در بهر فکرت همچو همدم

Setare 03-30-2010 12:17 AM

من ترک عشق شاهد و ساغر نمی​کنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمی​کنم
باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور
با خاک کوی دوست برابر نمی​کنم
تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است
گفتم کنایتی و مکرر نمی​کنم
هرگز نمی​شود ز سر خود خبر مرا
تا در میان میکده سر بر نمی​کنم
اصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن
محتاج جنگ نیست برادر نمی​کنم
این تقواام تمام که با شاهدان شهر
ناز و کرشمه بر سر منبر نمی​کنم
حافظ جناب پیر مغان جای دولت است
من ترک خاک بوسی این در نمی​کنم

ساقي 03-30-2010 08:15 PM

من به هنگام شکوفایی گلها در دشت باز بر می‌گردم
 
من به هنگام شکوفایی گلها در دشت باز بر می‌گردم

و صدا می‌زنم
«آی..
باز کن پنجره را - در بگشا-
که بهاران آمد
که شکفته گل سرخ
به گلستان آمد!
باز کن پنجره را
که پرستو پر می‌شوید در چشمه نور
که قناری می‌خواند؟
می‌خواند آواز سرور؟
که:
بهاران آمد
که شکفته گل سرخ
به گلستان آمد!»





«حمید مصدق»

ساقي 03-30-2010 08:18 PM

دشت ارغوان
 

دشت ارغوان



آه چه شام تيره اي، از چه سحر نمي شود
ديو سياه شب چرا جاي دگر نمي شود

سقف سياه آسمان سوده شده ست از اختران
ماه چه، ماه آهني، اين كه قمر نمي شود

واي ز دشت ارغوان، ريخته خون هر جوان
چشم يكي به ماتم اينهمه تر نمي شود

مادر داغدار من، طعنه تهنيت شنو
بهر تو طعن و تسليت، گر چه پسر نمي شود

كودك بينواي من، گريه مكن براي من
گر چه كسي به جاي من، بر تو پدر نمي شود

باغ ز گل تهي شده، بلبل زار را بگو:
از چه ز بانگ زاغها، گوش تو كر نمي شود

اي تو بهار و باغ من، چشم من و چراغ من
بي همگان به سر شود، بي تو به سر نمي شود



...........
از منظومه: سالهاي صبوري

حميد مصدق

ساقي 03-30-2010 08:23 PM

با خويشتن نشستن در خويشتن شكستن
 
با خويشتن نشستن
در خويشتن شكستن

...

نه، نه، نه
اين هزار مرتبه
گفتم :
- نه
ديگر توان نمانده،
- توانايي،
در بند بند من
از تاب رفته است .
شب با تمام وحشت خود خواب رفته است
و در تمام اين شب تاريك،
تاريك، چون تفاهم من،
- با تو !
انسان،
افسانه مكرر اندوه و رنج را
تكرار مي كند .

گفتي :
« اميد ها ست،
« در نااميد بودن من؛
- اما،
اين ابر تيره را نم باران نبود و نيست
اين ابر تيره را سر باريدن .
انسان به جاي آب،
هرم سراب سوخته مي نوشد .

گلهاي نو شكفته،
اين لاله هاي سرخ،
گل نيست ؛
- خون رسته ز خاك است .
***
باور كن اعتماد.
از قلبهاي كال
بار رحيل بسته
و مهرباني ما را،
خشم و تنفر افزون،
از ياد برده است .

باور نمي كني ؟
كه حس پاك عاطفه در سينه مرده است .



....

از منظومه: در رهگذر باد
حميد مصدق

آريانا 03-30-2010 10:14 PM

نقل قول:

نوشته اصلی توسط Omid7 (پست 140215)
ز دو دیده خون فشانم
زغمت شب جدایی
چه کنم که هست این حال
گل باغ آشنایی

همه شب نهاده ام سر
چو سگان بر آستانت
که رقیب ز در نیاید
به بهانه گدایی

به کدام ملت هستید
به کدام مذهب هستید
که کشند عاشقی را
که تو عاشقم چرایی



زفراق چون ننالم
من دلشکسته چون نی
که بسوخت بند بندم
زحرارت جدایی

به غمارخانه رفتم
همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم
همه زاهد ریايي


به طواف کعبه رفتم
به حرم رهم ندادند
که تو در برون چه کردی ؟
که درون خانه آیی

در دیر میزدم من
که ندا زدر درآمد
که درآ درآ عراقی
که تو هم از آن مایی
از آن مایی...........

ايوول اميد ..

او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست

فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست

behnam5555 03-31-2010 09:48 AM

طاقتم ده
 


شعر :طاقتم ده

سروده :معینی کرمانشاهی


خاطرات عمر رفته در نظرگاهم نشسته
در
سپهر لاجوردی آتش آهم نشسته

ای خدای بی نصیبان ، طاقتم ده طاقتم ده
قبله گاه
ما غریبان ، طاقتم ده طاقتم ده

ساغرم شکست ای ساقی رفته ام ز دست ای ساقی

در
میان طوفان ، بر موج غم نشسته منم

در زورق شکسته منم ای ناخدای عالم

تا نام
من رقم زده شد ، یکباره مهر غم زده شد ، بر سرنوشت آدم

سا غرم شکست ای ساقی رفته ام ز دست ای ساقی
تو تشنه کامم کشتی ، در سراب ناکامیها ، ای بلای
نافرجامیها

نبرده لب بر جامی ، می کشم به دوش از حسرت ، بار هستی وبدنامیها
بر موج غم نشسته منم ، در زورق شکسته منم ، ای ناخدای عالم

تا نام من رقم زده شد ، یکباره مهر غم زده شد ، بر سرنوشت آدم
ساغرم شکست ای ساقی رفته
ام ز دست ای ساقی

شکایت از که کنم که خود به دست خود آتش بر دل خون شدۀ نگرانزده ام
بر موج غم نشسته منم ، در زورق شکسته منم ، ای ناخدای عالم

behnam5555 03-31-2010 09:54 AM


هرگز نخواستم که توروبا کسی قسمت
بکنم
یا از تو حتی با خودم یه لحظه صحبت بکنم

هرگز نخواستم که به داشتن توعادت
بکنم
بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم

اینقدر ظریفی که با یک نگاه هرزه میشکنی
اما تو خلوت خودم تنها فقط مال منی

ترسم این که رو تنت جای نگاهم
بمونه
یا روی شیشه ی چشات غبار اهم بمونه

تو پاک و ساده مثل خواب حتی با بوسه میشکنی
شکل همه ارزوهام تجسم خواب منی


حتی با اینکه هیچکس مثل من عاشق تو نیست

پیش تو
ایینه چشام حقیره لایق تو نیست.



اکنون ساعت 12:22 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)