ظلم ماری است هر که پروردش
اژدهایی شد و فرو بردش س |
ستاره شب هجران نمی فشاند نور
به بام قصر برآ و چراغ مه برکن ف |
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را ل |
لنگ لنگان قدمی بر میداشت
هر قدم دانه ی شکری میکاشت ب |
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را ل |
دلبسته ی اندوه دامن گیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست گ |
گرفت دامن گل شبنم از سحرخیزی
تو هم شبی رخی از اشک تازه دار مخسب ب |
بنشين نرو چه غم كه شب از نيمه رفته است
بگذار كه سپيده بخندد به روي ما بنشين و ببين دختر خورشيد صبحگاه حسرت خورد ز روشني آرزوي ما بشين مرو صفاي تمناي من ببين امشب چراغ عشق در اين خانه روشن است ف |
فکر بهبود خود ای دل ز دری دیگر کن
درد عاشق نشود به به مداوای حکیم هـ |
هر چه دام افکندم، آهوها گریزانتر شدند
حال صدها دام دیگر در مقابل ریخته هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست هر کجا پا میگذارم دامنی دل ریخته ی |
اکنون ساعت 06:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)