نه تو خورشيد بدي بنده چو سيارهدور نه تو چون شمع بدي بنده ترا همچو لگن |
نرســد دسـت من ســوخته بـر دامن یـــار
چه توان کرد که در عشوه و ناز است هنوز |
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است |
تا نهد شاهد روز از جهت سير جهان
هر سحر بر جمل چرخ زر اندود کلک آن فلک رتبه که شد باعث اين نظم بلند در فلک باد عماريکش او دوش ملک |
كيميا آمد و غمها همه شاديها گشت تا چو سايه پس ازين خدمت آن نور كنيم |
مجمعي ساخته وز قهقهه انداختهاند
هرزهي خندان جبل جمله به او طرح خنک |
کحل الجواهری به من آر ای نسيم صبح
زان خاک نيکبخت که شد رهگذار دوست |
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد |
دزد انديشه بد را سوي زندان آريد دست او سخت ببنديد و به ديوان آريد |
در پرده مباش اي چو ديده خوش نيست به پيش ديده پرده |
اکنون ساعت 08:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)