پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم برای تقدیم به عزیزانتان یا برای دل خودتان (http://p30city.net/showthread.php?t=1851)

behnam5555 03-31-2010 10:09 AM


تو رو به قیمت جون به همین یه لقمه نون
تو رو به ماه آسمون به عاشقاي بی
نشون

تو
رو به حرمت چشات به همه ی مقدسات
تو
رو به خود خدا به هق هق شبونهات

قسمت میدم قسمت میدم قسمت میدم

قسمت میدم از عشقم نگذری


قسمت میدم که از اینجا نری

قسمت میدم قسمت میدم


قسمت میدم از عشقم نگذری
قسمت میدم که از اینجا نری

قسمت میدم قسمت میدم

تو اگه بخوای فقط با یک نگاه


من برات خورشیدوآتیش میزنم
یه روزی دلم اگه تو رو نخواد

من اونو از توی سینه میکنم
تو رو به خود خدا به تموم اینشبا

تو رو جون رازقی به نماز عاشقی

قسمت میدم


قسمت میدم از عشقم نگذری
قسمت میدم که از اینجا نری

قسمت میدم قسمت میدم
تورو به قیمت جون به همین یه لقمه نون

تو
رو به ماه آسمون به عاشقایه بی نشون
تو
رو به حرمت چشات به همه ی مقدسات

تو
رو به خود خدا به هق هق شبونهات
قسمت میدم قسمت میدم قسمت میدم


قسمت میدم از عشقم نگذری

قسمت میدم که از اینجا نری

...
قسمت میدم قسمت میدم ...



behnam5555 03-31-2010 10:33 AM


از اون روزا كه قلبا نزديك تر
از امروز بود
آواز همشهری يام صميمي و دلسوزبود

از اون روزا كه رستم هنوز برام رستم بود
دستاي اون گمشده
اندازهء دستم بود

از اون روزا كه شبهاش مي شد ستاره شمرد
اسم گلای باغو مي شد به خاطر سپرد

از اون روزا تا امروز يه عمره كه میگردم
دنبال اون كسی كه تو اون روزا گم كردم


از اون روزا كه عكسا زير غبار نبودن
گنجشكای تو ايوون فكر فرار نبودن


از اونروزاي معصوم روزای خوب بازی
روزای آبي عشق روزای بی نيازی


ازاون روزا تا امروز يه عمره كه مي گردم
دنبال اون كسی كه تو اون روزا گم كردم

تموم لحظه ها رو به انتظار شمردم
فقط واسه يه لحظه س كه تا امروز نمردم

براي اون لحظه كه تموم بشه جستجو
گم كردموببينم تو آينه روبرو

از اون روزا تا امروز يه عمره كه ميگردم
دنبال اون كسی كه تو اون روزا گم كردم


behnam5555 03-31-2010 10:40 AM


دنيا كه اينجوري نميمونه هميشه

يه
روز مياي ميگم نميخوام و نميشه
خيال نكن هميشه دلم برات ميميره
يه روزي برميگردي كه ديگه خيلي ديره
يه روز مياي سراغم كه خيلي وقته رفتم

هزار
هزار بهونه از اون نگات گرفتم
اين روزارو يادت باشه كه يه وقت نگي نگفتي
اون
روزا دور نيست كه به ياده من بازم نيفتي
يه وقتي برميگردي كه فايده اي
نداره
هر چي سرم آوردي دنيا سرت مياره

behnam5555 03-31-2010 10:42 AM

پر کن پیاله را که این آب آتشین
دیریست ره به حال خرابم نمی برد
این جام ها کز پی هم می شود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد
من با سمند سرکش و جادویی شراب
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره اندیشه های جرف
تا کوچه باغ خاطره های گریز پای
تا شهر یاد ها
دیگر شراب هم خبر تا کنار بستر خوابم نمی برد
پر کن پیاله را
هان ای عقاب عشق
از اوج قله های مه آلود دوردست
پرواز کن
به شهر غم انگیز عمر من
آنجا ببر مرا
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد
در راه زندگی
با این همه تمنا و تلاش و تشنگی
با این ناله می کشم از دل که آ ب آب
دیگر شراب هم تا کنار بستر خوابم نمی برد
پر کن پیاله را


behnam5555 03-31-2010 10:43 AM


شبی که آواز نی تو شنیدم
چو آهوی تشنه، پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم
نشانه‌ای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجایی؟
که رخ نمی‌نمایی
از آن بهشت پنهان
دری نمی‌گشایی
من همه جا پی تو گشته‌ام
از مه و مهر نشان گرفته‌ام
بوی تو را، ز گل شنیده‌ام
دامن گل از آن گرفته‌ام
تو ای پری کجایی؟
که رخ نمی‌نمایی
از آن بهشت پنهان
دری نمی‌گشایی
دل من سرگشته‌ي توست
نفسم آغشته‌ي توست
به باغ رویاها چو گلت بویم
در آب و آیینه چو مهت جویم
تو ای پری کجایی
در این شب یلدا ز پی‌ات پویم
به خواب و بیداری سخنت گویم
تو ای پری کجایی
مه و ستاره درد من می‌دانند
که همچو من پی تو سرگردانند
شبی کنار چشمه پیدا شو
میان اشک من چو گل واشو
تو ای پری کجایی؟
که رخ نمی‌نمایی
از آن بهشت پنهان
دری نمی‌گشایی

behnam5555 03-31-2010 10:45 AM

توی خونمون به ما میگن فراری
توی غربت دم به دم انگشت نگاری
دیگه حتی صاحب اون خونه نیستیم
بیرون خونه میگن ما تروریستیم
وقتی خونه شده بود مثل جهنم
ما با ویزای بهشت بریدیم از هم
حالا تو برزخ بدبینی اسیریم
نمیتونیم ریشمونو پس بگیریم
نمیتونیم ریشمونو پس بگیریم

چاره ای نمونده جز رفتن و رفتن
انگار اینو رو پیشونیمون نوشتن
که سفر تقدیر ماست واسه همیشه
ما همینیم جنگل بدون ریشه
ما همینیم جنگل بدون ریشه

توی خونمون به ما میگن فراری
توی غربت دم به دم انگشت نگاری
دیگه حتی صاحب اون خونه نیستیم
بیرون خونه میگن ما تروریستیم

چاره ای نمونده جز رفتن و رفتن
انگار اینو رو پیشونیمون نوشتن
که سفر تقدیر ماست واسه همیشه
ما همینیم جنگل بدون ریشه
ما همینیم جنگل بدون ریشه ...

behnam5555 03-31-2010 10:54 AM

ناگه غروب كدامین ستاره؟
 


ناگه غروب كدامین ستاره؟

با آنكه شب شهر را دیرگاهی ست
با ابرها و نفس دودهایش
تاریك و سرد و مه آلود كرده ست,
و سایه ها را ربوده ست و نابود كرده ست,
من با فسونی كه جادوگر ذاتم آموخت
پوشاندم از چشم او سایه ام را.
با سایة خود در اطراف شهر مه آلود گشتم,
اینجا و آنجا گذشتم.
هر جا كه من گفتم, آمد,
در كوچه پس كوچه های قدیمی,
میخانه های شلوغ و پر انبوه غوغا,
از ترك, ترسا, كلیمی.
اغلب چو تب مهربان و صمیمی.
میخانه های غم آلود
با سقف كوتاه و ضربی
و روشنی های گم گشته در دود
و پیشخوان های پرچرك و چربی
هر جا كه من گفتم, آمد,
اینگوشه آن گوشة شب
هر جا ه من رفتم, آمد.
او دید. من نیز دیدم
مرد و زنی را كه آرام و آهسته با هم
چون دو تذرو جوان می چمیدند.
و پچ پچ و خنده و برق چشمان ایشان
حتی بگو باد دامان ایشان,
می شد نهیبی كه بی شك
انگار گردنده چرخ زمان را
ـ این پیر پرحسرت بی امان را ـ
از كار و گردش می انداخت, مغلوب می كرد.
و پیری و مرگ را در كمینگاه شومی كه دارند
نومید و مرعوب می كرد.
در چار چار زمستان
من دیدم او نیز می دید
آن ژنده پوش جوان را كه ناگاه
صرع دروغینش از پا درانداخت
یكچند نقش زمین بود
آنگاه
غلت دروغینش افكند در جوی,
جویی كه لای و لجن های آن راستین بود
وآنگاه دیدیم ـ و با شرم و وحشت ـ
خون, راستی خون گلگون,
خونی كه از گوشة ابروی مرد
لای و لجن را
آلودة وحشت و شرم می كرد.
در جوی چون كفچه مار مهیبی
نفت غلیظ و سیاهی روان بود
می برد و می برد و می برد
آن پاره های جگر, تكه های دلم را
وز چشم من دور می كرد و می خورد
مانند زنجیرة كاروان های كشتی
كاندر شفق ها, فلق ها
ـ در آب های جنوبی ـ
از شط بدریا خرامند و از دیدگه دور گردند.
دریا خوردشان و مستور گردند.
و نیز دیدیم با هم, چگونه
جن از تن مرد آهسته بیرون می آمد.
وآن رهروان را كه یك لحظه می ایستادند
یا با نگاهی بر او می گذشتند
یا سكه ای بر زمین می نهادند.
دیدیم و با هم شنیدیم
آن مردكی را كه می گفت و می رفت: «این بازی اوست.»
و آن دیگری را كه می رفت و می گفت: «این كار هر روزی اوست.»
او دید, من نیز دیدم
دم لابه های سگی را ـ سگی زرد ـ
كه جلد می رفت, می ایستاد و دوان بود
دنبال مردی كه با یك بغل نان خوشبوی و تازه
چالاك و چابك روان بود
و گاه یك لقمه می كند و می خورد
و لقمه ای پیش آن سگ می افكند.
ناگه دهان دری باز. چون لقمه او را فرو برد.
ما هم شنیدیم كان بوی دلخواه گم شد
وآمد بجایش یكی بوی دشمن.
وآنگاه دیدیم از آن سگ
خشم و خروش و هجومی كه گفتی
بر تیره شب چیره شد بامداد طلائی.
اما نه, سگ خشمگین مانده پایین
و بر درخت ست آن گربة تیره گل باقلائی
شب خسته بود از درنگ سیاهش
من سایه ام را به میخانه بردم
هی ریختم خورد, هی ریخت خوردم
خود را به آن لحظة عالی خوب و خالی سپردم
با هم شنیدیم و دیدیم
می خواره ها و سیه مست ها را
و جام هائی كه می خورد بر هم
و شیشه هائی كه پر بود و می ماند خالی
و چشم ها را و حیرانی دست ها را.
دیدیم و با هم شنیدیم
آن مست شوریده سر را كه آواز می خواند
و آن را كه چون كودكان گریه می كرد
یا آنكه یك بیت مشهور و بد را
می خواند و هی باز می خواند
وآن یك كه چون هق هق گریه قهقاه می زد,
می گفت: «ای دوست مارا مترسان ز دشمن
ترسی ندارد سری كه بریده ست
آخر مگر نه, مگر نه
در كوچة عاشقان گشته ام من؟»
وآنگاه خاموش می ماند یا آه می زد.
با جرعه و جام های پیاپی
من سایه ام را چو خود مست كردم
همراه آن لحظه های گریزان
از كوچه پسكوچه ها باز گشتم
با سایة خسته ومستم, افتان و خیزان
مستیم, مستیم, مستیم
مستیم و دانیم هستیم.
ای همچو من برزمین اوفتاده,
برخیز, شب دیرگاهست, برخیز
دیگر نه دست و نه دیوار
دیگر نه دیوار نه دوست
دیگر نه پای و نه رفتار
تنها توئی با من ای خوبتر تكیه گاهم
چشمم, چراغم, پناهم.
من بی تو از خود نشانی نبینم,
تنهاتر از هر چه تنها
همداستانی نبینم.
با من بمان ای تو خوب, ای یگانه
برخیز, برخیز, برخیز
با من بیا ای تو از خود گریزان
من بی تو گم می كنم راه خانه.
با من سخن سركن ای ساكت پرفسانه
آئینة بی كرانه.
می ترسم ای سایه, می ترسم ای دوست,
می پرسم آخر بگو تا بدانم
نفرین و خشم كدامین سگ صرعی مست
این ظلمت غرق خون و لجن را
چونین پر از هول و تشویش كرده ست؟
ایكاش می شد بدانیم
ناگه غروب كدامین ستاره
ژرفای شب را چنین بیش كرده ست؟
هشدار ای سایه ره تیره تر شد
دیگر نه دست و نه دیوار
دیگر نه دیوار نه دوست
دیگر بمن تكیه كن, ای من, ای دوست, اما
هشدار كاینسو كمینگاه وحشت
وآنسو هیولای هول ست
وز هیچیك هیچ مهری نه برما
ای سایه, ناگه دلم ریخت, افسرد, افسرد
ایكاش می شد بدانیم
ناگه كدامین ستاره فرو مرد؟


ساقي 04-01-2010 09:34 PM

باده نوشی که در او روی و ريائی نبود
 
روزه يکسو شد و عيد آمد و دلها برخاست!

می ز ميخانه بجوش آمد و می بايد خواست!

نوبه زهد فروشان گران جان بگذشت!

وقت رندی و طرب کردن رندان پيداست!

چه ملامت بود آنرا که چنين باده خورد!

اين چه عيبست بدين بيخردی وين چه خطاست!

باده نوشی که در او روی و ريائی نبود!

بهتر از زهد فروشی که در او روی و رياست!

ما نه رندان ريائيم و حريفان نفاق!

آنکه او عالم سرّست بدينحال گواست!

فرض ايزد بگذاريم و بکس بد نکنيم!

وآنچه گويند روا نيست نگوئيم رواست!

چه شود گر من و او چند قدح باده خوريم!

باده از خون رزانست نه از خون شماست!

اين چه عيبست کزان عيب خلل خواهد بود!

ور بود نيز چه شد مردم بی عيب کجاست!




حافظ

ساقي 04-01-2010 09:57 PM

عمری به سر دویدم در جست وجوی یار
 



سراب


عمری به سر دویدم در جست وجوی یار
جز دسترس به وصل ویم آرزو نبود
دادم در این هوس دل دیوانه را به باد
این جست و جو نبود
هر سو شتافتم پی آن یار ناشناس
گاهی ز شوق خنده زدم گه گریستم
بی آنکه خود بدانم ازین گونه بی قرار
مشتاق کیستم
رویی شکست چون گل رویا و دیده گفت
این است آن پری که ز من می نهفت رو
خوش یافتم که خوش تر ازین چهره ای نتافت
در خواب آرزو
هر سو مرا کشید پی خویش دربدر
این خوشپسند دیده زیباپرست من
شد رهنمای این دل مشتاق بی قرار
بگرفت دست من
و آن آرزوی گم شده بی نام و بی نشان
در دورگاه دیده من جلوه می نمود
در وادی خیال مرا مست می دواند
وز خویش می ربود
از دور می فریفت دل تشنه مرا
چون بحر موج می زد و لرزان چو آب بود
وانگه که پیش رفتم با شور و التهاب
دیدم سراب بود
بیچاره من که از پس این جست و جو هنوز
می نالد از من این دل شیدا که یار کو ؟
کو آن که جاودانه مرا می دهد فریب ؟
بنما کجاست او




-------

استاد ابتهاج

behnam5555 04-02-2010 05:42 PM

باده ی خیال

ما دیدگان فرو بسته لب بر جام زندگی نهاده ایم
و اشک سوزان بر کناره زرین آن فرو می ریزیم . . . .
اما روزی می رسد که دست مرگ نقاب از دیدگان ما بر می دارد
و هر آنچه را که مورد علاقه ی ما بود از ما میگیرد . . . .
فقط آن وقت می فهمیم که بام زندگی ازاول خالی بوده
و ما نخست از این جام جزباده ی خیال ننوشیده ایم . . . . . ! ! !


اکنون ساعت 03:39 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)