پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   اشعار زیبا - اشعاری که دوستشان داریم برای تقدیم به عزیزانتان یا برای دل خودتان (http://p30city.net/showthread.php?t=1851)

behnam5555 04-02-2010 05:43 PM



پرنده ی عاشق
چه غمگین وبغض آلود بود صدای پرنده ی عاشق!

قلب کوچکش را سپاه غم تسخیر کرده بود.

چگونه میتوانست عاشقانه ترین آوازها را سر دهد در حالی که زبانش بسته بود ؟!

پرنده دیگرعاشق نبود . . .

قلب کوچکش اسیر شیادی شده بود که . . . . .

نه صداقت می دانست

نه محبت میفهمید

نه غزل میخواند
و نه آوازمی شنید . . . . !

behnam5555 04-02-2010 05:45 PM

ما دیدگان فرو بسته لب بر جام زندگی نهاده ایم
و اشک سوزان بر کناره زرین آن فرو می ریزیم . . . .
اما روزی می رسد که دست مرگ نقاب از دیدگان ما بر می دارد
و هر آنچه را که مورد علاقه ی ما بود از ما می گیرد . . . .
فقط آن وقت می فهمیم که بام زندگی از اول خالی بوده
و ما نخست از این جام جز باده ی خیال ننوشیده ایم . . .


behnam5555 04-02-2010 05:49 PM



پرسه هاي عاشقانه


باورم کن باور من باورم کن
صادقانه
باورم کن
اي دليل پرسه هاي عاشقانه


فقط براي تو.
آري براي تو براي چشم هاي پر مهر
وعطوفت تو
من هنوز عاشقانه مي نويسم
.


اين را باور کن که
در تنهايي خويش تنها در افکار پيچيده

ومبهم خود زيبايي چشمهاي عاشق ترا ترسيم مي کنم


و درهربيت شعرم از معناي نگاههاي گرم و صميمي تو
هزاران واژه مي نويسم.


من ازافق طلايي قلبت
زندگي را آغاز مي کنم
و همراه تو
با کوله باري از باورهاي عاشقانه


قله هاي سپيده فردا را
فتح خواهم کرد واين بار فرياد خواهم زد


اسمت را
از بلنداي فرداها
تا بدانند
که دوست دارم
ترا
به ارزش همه زندگي کردن ها.
باورم کن


که در اين دنيا همه چيز غير باور است
جز عشق
.
عشق دريچه ايست بسوي زندگي
عشق دنيايي است پر از باور
...


behnam5555 04-02-2010 05:49 PM



چشمهاراچرابايدشست


سهراب گفت:
چشم ها را بايد شست
.......
شستم ولي ....................
گفت :
جور ديگر بايد ديد
.......................
ديدم ولي........................
گفت :
زير باران بايد رفت
.......................
رفتم ولي.......
او نه چشمهاي خيس وشسته ام را .................
نه نگاه ديگرم را
......................
هيچکدام را نديد.............
فقط در زير باران با طعنه اي خنديد وگفت:
ديوانه باران نديده.


raha_10 04-03-2010 10:52 AM

اي ترانه ساز تنها
اي ستاره پوش خسته
چرا بغض صد ترانه
توي اندوهت شكسته
پشت اين شباي زخمي
يه نفر نيست كه بدونه
سهم تو كنج قفس نيست
قسمت تو آسمونه
وقتي آغاز تو خط ميزنه بودن منو
بزارتا برات بگم قصه ي دلسپردنو
وقتي تو رگهاي تو نبض ترانه مينه
دل من مال توئه نگاه تومال منه
نگو فرصتي نمونده
واسه ي نفس كشيدن
واسه ي عاشقونه بودن
خواب آسمونو ديدن
نگو ديره واسه رفتن
تو هم از جنس عبوري
مثل آينه روبرومي
مثل يه خاطره دوري
وقتي آغاز تو خط ميزنه بودن منو
بزارتا برات بگم قصه ي دلسپردنو
وقتي تو رگهاي تو نبض ترانه مينه
دل من مال توئه نگاه تومال منه
آلبوم مثلث
علي لهراسبي

raha_10 04-03-2010 11:01 AM

دل بي طاقت من ديگه آروم نداره
عاشق رسيدنه باز منو جا ميذاره!
ميره تا نگاه تو دل به دريا ميزنه
ميگه از فاصله ها بغض عشق و مي شكنه
دل من ميگه هنوز ميشه باورم كني
ميتوني مثل غزل منو از برم كني!
ميگه دريا هرچي هست بي تو دلگير برام
كاش ميشد هر جا ميري پا به پاي تو بيام
دل من ميگه هنوز ميشه باورم كني
ميتوني مثل غزل منو از برم كني!
ميگه تنهايي من پره از صداي تو
با يه دنيا دلخوشي زنده ام براي تو
دل بي طاقت من ديگه آروم نداره
عاشق رسيدنه باز منو جا ميذاره!

فرگل 04-03-2010 12:58 PM

تو را از شیشه می‌سازد، مرا از چوب می‌سازد
خدا کارش درست است‌، این و آن را خوب می‌سازد
تو را از سنگ می‌آرد برون‌، از قلب کوهستان‌
مرا از بیدِ خشکی در کنار جوب می‌سازد
در آتش می‌گدازد، تا تو را رنگی دگر بخشد
به سوهان می‌تراشد تا مرا مطلوب می‌سازد
تو را جامی که از شیر و عسل پُر کرده‌اش دهقان‌
مرا بر روی خرمن بُرده خرمنکوب می‌سازد
تو را گلدان رنگینی که با یک لمس می‌افتد
مرا ـ گرد سرت می‌چرخم و ـ جاروب می‌سازد
تو از من می‌گریزی باز هم تا مصر رؤیاها
مرا گرگی کنار خانه یعقوب می‌سازد
مرا سر می‌دهد تا دشت های آتش و آهن‌
و آخر در مصاف غمزه‌ای مغلوب می‌سازد
خدا در کار و بارش حکمتی دارد که پی در پی‌
یکی را شیشه می‌سازد، یکی را چوب می‌سازد




raha_10 04-04-2010 08:15 AM

من كيم؟عاشق و سرگشته ي لحظه هاي تو


تو ترانه هام پيچيده هميشه صداي تو


آره امشب شب ميلاد قشنگ يار من


شب ميلاد ولي تو نيستي در كنار من




كاشكي ميشد فقط امشب تو باشي كنار من


جونم و هديه كنم فقط باشي تو يار من


آره امشب شب ميلاد قشنگ يار من


شب ميلاد ولي تو نيستي در كنار من


كاشكي ميشد فقط امشب تو باشي كنار من


جونم و هديه كنم فقط باشي تو يار من




تولدت مبارك اي تو به دل نشسته


با رفتنت عزيزم قامت من شكسته


واي چي ميشد كه امشب بشيني در كنارم


به جاي گريه كردن واست هديه بيارم


تولدت مبارك اي تو عزيز رفته


كاشكي ميشد كه امشب بشينيم مثل گذشته




من كيم؟عاشق و سرگشته ي لحظه هاي تو


تو ترانه هام پيچيده هميشه صداي تو


آره امشب شب ميلاد قشنگ يار من


شب ميلاد ولي تو نيستي در كنار من


تولدت مبارك اي تو عزيز رفته


كاشكي ميشد كه امشب بشينيم مثل گذشته


تولدت مبارك اي تو به دل نشسته


با رفتنت عزيزم قامت من شكسته


... .
خواننده: زارع

T I N A 04-04-2010 08:25 AM

گر ميان هر نگاهي صوت غمگيني شنيدي ياد كن از قلب بي تابي كه هر دم ياد توست

alidehban 04-04-2010 11:17 PM

تساوی ....
 
معلم پای تخته داد می زد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی ‌آخر کلاسی ها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وان یکی در گوشه ای دیگر «جوانان» را ورق می زد
برای آنکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان
تساوی های جبری رانشان می داد
خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت
«یک با یک برابر هست ... »
از میان جمع شاگردان یکی برخاست
همیشه یک نفر باید به پا خیزد .
به آرامی سخن سر داد :
تساوی اشتباهی فاحش و محض است ...
معلم
مات بر جا ماند
و او پرسید :
گر یک فرد انسان واحد یک بود آیا باز
یک با یک برابر بود ؟
سکوت مدهشی بود و سئوالی سخت
معلم خشمگین فریاد زد :
آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت :
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که زور و زر به دامن داشت بالا بود
وانکه
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت
پایین بود ...
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که صورت نقره گون،
چون قرص مه می داشت
بالا بود
وان سیه چرده که می نالید
پایین بود ...
اگریک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیر و رو می شد
حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفت خواران
از کجا آماده می گردید ؟
یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد ؟
یا که زیر ضربت شلاق له می گشت ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟
معلم ناله آسا گفت :
بچه ها در جزوه های خویش بنویسید :
یک با یک برابر نیست .... (خسرو گلسرخی) :53:


اکنون ساعت 03:33 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)