نی قصهی آن شمع چه گل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت غم در دل تنگ من از آن است که نیست یک دوست که با او غم دل بتوان گفت گ |
گر نظر کردم به روی ماه رخساری چه شد؟ ور شدم مست از شراب عشق یکباری چه شد؟ // ز |
ز بخت خفته ملولم بود که بيداری به وقت فاتحه صبح يک دعا بکند ر |
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق
شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم ل |
لاله را دل بسوخت بر نرگس که نصیبش ز می خمار آمد ابر بگریست بر گل، از پی آنک زین جهان بر دلش غبار آمد // ... |
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی زمانه خونریز است ف |
فریاد که از شش جهتم راه ببستند آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت // ت |
تا از نتیجه فلک و طور دور اوست
تبدیل ماه و سال و خزان و بهاریم ق |
قفس تنگ فلک ، جای پرافشانی نیست
یوسفی نیست در این مصر که زندانی نیست ف |
فرو شد روز عمر و بر نیامد
از آن شیرین لبش کامی دریغا // ... |
اکنون ساعت 12:34 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)