نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل
بنال بلبل بي دل که جاي فريادست |
تا در تپش ساحل دریا مردم ، از سوزش تاریکی صحرا مردم |
مردم ز اشتياق و در اين پرده راه نيست
يا هست و پرده دار نشانم نمي دهد |
در کوچه ای که عابر درد آشنا کم است
باری ،کنار پنجره ای وا نشسته ام |
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد |
در وصل هم ز عشق تو اي گل در آتشم
عاشق نميشوي که ببيني چه ميکشم |
من بی تو زندگانی خود را نمیپسندم
کآسایشی نباشد بی دوستان بقا را چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را سعدی مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را سعدی |
اشک است، درين مزرعه، تخمي که فشانيم
آه است، درين باغ، نهالي که رسانيم |
مرا هرگز به سلطانی چه حاصل
اسیرنفس شیطانی چه حاصل |
لب تو خضر و دهان تو آب حيوان است
قد تو سرو و ميان موي و بر به هيت عاج |
اکنون ساعت 06:59 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)