پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره واژه ای (http://p30city.net/showthread.php?t=3981)

topic_sun 05-16-2010 11:24 AM

شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

آیلین 05-16-2010 02:17 PM

می روم خسته و افسرده و زارسوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا میبرم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش

فرانک 05-16-2010 04:51 PM

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار نخور تا نکنی نا شادم

Omid7 05-16-2010 05:33 PM

تا بود اشک روان از آتش غم باک نیست
برق اگر سوزد چمن را جویبار آسوده است

فرانک 05-16-2010 06:15 PM

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

Omid7 05-16-2010 06:20 PM

تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستان ها

فرانک 05-16-2010 06:44 PM

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود

Omid7 05-16-2010 07:05 PM

درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ورنه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم

MAHDI 05-17-2010 12:20 PM

بشنو نغمه از بلبلان ، پیمان مشکن آرام جان
پیمان مشکن جانم بیا ، بشنو یکدم راز مرا

آیلین 05-17-2010 01:22 PM

جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت
سر را به تازیانه او خم نمیکنم!
افسوس به دوروزه هستی نمیخورم
زاری بر این سراچه ماتم نمیکنم
...

MAHDI 05-17-2010 01:32 PM

به زندان بان بگو ای چشم بیدار
ز دست و پای من زنجیر بردار
که بنویسم ز خون دل به دیوار
ز یاد عشق خود نامه به دیدار
میسر گر نشد توفیق دیدار
وجودش را خداوندا نگهدار

آیلین 05-17-2010 01:38 PM

عشق پرواز بلندي‌ست مرا پر بدهيد
به من انديشة از مرز فراتر بدهيد
من به دنبال دل گمشده‌اي مي‌گردم
يك پريدن به من از بال كبوتر بدهيد

MAHDI 05-17-2010 01:45 PM

گر از مقابله شیر آید از عقب شمشیر
نه عاشق است که اندیشه از خطر دارد

natanaeil 05-17-2010 03:09 PM

پیش از اینت بیش از این اندیشه ی عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره ی آفاق بود

MAHDI 05-17-2010 04:58 PM

بعد از این نور به آفاق دهیم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم وغبارآخر شد

Omid7 05-17-2010 05:25 PM

پرتو خورشید عشق بر همه افتد ولیک
سنگ به یک نوع نیست تا همه گوهر شود

دانه کولانه 05-17-2010 05:31 PM

ما کم اوردیم امید این همه شعر رو توی حافظه ی خودت داری یا کار گنجور رو میزیه ؟ :d

چه شبست یا رب امشب! که ستاره‌ای برآمد
که دگر نه عشق خورشید و نه مهر ماه دارم
مکنید دردمندان گله از شب جدایی
که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم
که نه روی خوب دیدن گنهست پیش سعدی
تو گمان نیک بردی که من این گناه دارم

باز هم اواز زیبایی از سالار عقیلی .

Omid7 05-17-2010 05:36 PM

:d نه، فقط جاهایی که کم بیارم میرم سراغ گنجور، بیشترش رو بلدم ;)


مکنید دردمندان گله از شب جدایی
که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم

MAHDI 05-17-2010 05:56 PM

گر نه که روز روشنی پیشه گرفته رهزنی
روز به روز و ره گذر بر در ما چه می کند


natanaeil 05-17-2010 06:06 PM

مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور

MAHDI 05-17-2010 06:14 PM

آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود
آمد ندای آسمان تا مرغ جان پران شود

natanaeil 05-17-2010 06:16 PM

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چون جان خویشتن دارم

Omid7 05-17-2010 06:43 PM

ای ساربان آهسته رو با ناتوانان صبر کن
تو بار جانان می‌بری من بار هجران می‌برم

ساقي 05-17-2010 11:13 PM

کسی کز نام می‌لافد بهل کز غصه بشکافد
چو آن مرغی که می‌بافد به گرد خویش دامی را
در این دام و در این دانه مجو جز عشق جانانه
مگو از چرخ وز خانه تو دیده گیر بامی را

,,,

برو ای راه ره پیما بدان خورشید جان افزا
از این مجنون پرسودا ببر آن جا سلامی را

Omid7 05-20-2010 03:11 PM

بسکه جفا ز خار گل دید دل رمیده ام
همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده ام
شمع طرب ز بخت ها آتش خانه سوز شد
گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام

topic_sun 05-20-2010 06:03 PM

همای زلف شاهین شهپرت را
دل شاهان عالم زیر پر باد

Omid7 05-20-2010 08:08 PM

چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی

natanaeil 05-20-2010 11:08 PM

سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیزکه آن خسرو شیرین آمد

دانه کولانه 05-20-2010 11:10 PM

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم

اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

چو بگذری، قدمی بر دو چشم من بگذار

قیاس کن که منت از شمار خاک درم

natanaeil 05-20-2010 11:14 PM

سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
که دور شاه شجاعست می دلیر بنوش

parisun 05-20-2010 11:29 PM

خمارم...خمارم...خمارم
من از لولی وشانی می گسارم
خمار آلوده ای مجنون تبارم

دانه کولانه 05-20-2010 11:48 PM

ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد
آواز بیات ترک
شعر: حافظ
اجرا: ۱۱ اسفند ۱۳۵۷
(شجریان)

natanaeil 05-21-2010 12:03 AM

گر می فروش حاجت رندان روا کند
ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند



Omid7 05-21-2010 09:14 AM

نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

raha_10 05-22-2010 07:56 AM

ما را به رندی افسانه کردند
پیران جاهل شیخان گمراه

natanaeil 05-22-2010 11:49 PM

زاهد از کوچه ی رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند

آريانا 05-22-2010 11:54 PM

تو بدنامی عاشق را منه با خواری دونان
که هست اندر قفای او ز شاه عشق رایت‌ها

natanaeil 05-23-2010 12:06 AM

به عشق روی تو روزی که از جهان بروم
ز تربتم بدمد سرخ گل به جای گیاه

Omid7 05-23-2010 01:30 AM

الا اي همنشين دل كه يارانت برفت از ياد
مرا روزي مباد آن دم كه بي ياد تو بنشينم

raha_10 05-23-2010 03:28 PM

الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را باز پرس آخر کجا شد مهر فرزندی


اکنون ساعت 06:13 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)